تماس: [email protected]
به غم عجین شده تقدير ما و بود و نبود
چگونه میشود این بخت واژگون، خشنود؟
چگونه میشود آرام لحظهای گیرد
فغان و ناله و اندوه چشمهای کبود
به پیش پنجرهایم و ندیدهایم به جز
دریچههای غم و چشمههای خونآلود
تمام زندگیم تلخ، تلخ، تلخ شده…
که هم درود به غم مبتلاست هم پدرود
به جانِ خستهی رنجور خویش، بیوقفه_
زدم به دست خودم زخمهای بیبهبود
ز بسکه سینهی پر درد قسمتم خون شد!
به جز کبوتر من، هر پرنده بال گشود….
.
#محرابی_صافی