بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

سید مهدی موسوی شاعر تهرانی

استاد “سیدمهدی موسوی” شاعر، داستان‌نویس، منتقد و ترانه‌سرای ایرانی، که بسیاری او را به عنوان “پدر غزل پست مدرن” می‌شناسند؛ زاده‌ی ۱۰ مهر ماه سال ۱۳۵۵ خورشیدی در تهران است.
از فعالیت‌های مهم او ایجاد کارگاه‌های  شعر  و داستان  در شهرهای مختلف ایران نظیر  کرج،  تهران،  شاهرود، مشهد و… در طی سال‌های ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۹۲ بوده‌است. کارگاه‌های او با مشکلات زیادی در ایران برگزار می‌شد و پس از چند بار تعطیلی موقت، پس از رفتن او به زندان در سال ۱۳۹۲ به‌طور کامل تعطیل شد.
او در سال‌های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ سردبیری نشریه‌ی «همین فردا بود» (فصلنامه‌ی تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، لغو مجوز شد.
اشعار او در دو دهه اخیر توسط خوانندگان بسیاری نظیر آرش سبحانی، شاهین نجفی، شادی امینی، امیر عظیمی، آریا آرام‌نژاد، حامد مقدم و… به صورت موزیک اجرا شده‌است.
مهدی موسوی در دهه‌ی هفتاد با انتشار مقالاتی نظیر «تبارشناسی غزل پست مدرن»، «شناسه‌های غزل پست مدرن» و «جستاری در غزل امروز» به صورت‌بندی جریان غزل پست مدرن پرداخت. هم‌اکنون و پس از اقامت او در نروژ، کارگاه‌های ادبی او به صورت آنلاین برگزار می‌شود.

▪︎کتاب‌شناسی:
– پر از ستاره‌ام اما… – ۱۳۷۶.
– فرشته‌ها خودکشی کردند – ۱۳۸۱ (چاپ زیرزمینی)
– این‌ها را فقط به خاطر شما چاپ می‌کنم – ۱۳۸۴.
– پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود نه کوچولو – ۱۳۸۹.
– آموزش مقدماتی وزن به زبان ساده – ۱۳۹۰ (چاپ الکترونیک)
– حتی پلاک خانه را – ۱۳۹۱ (شعر ضد جنگ)
– مردی که نرفته‌ است بر می‌گردد (رباعی‌های سید مهدی موسوی به روایت عکس‌های محمد صادق یارحمیدی) – ۱۳۹۱.
– غذاش بادمجان است – نشر ناکجا (پاریس)
– غرق شدن در آکواریوم – ۱۳۹۲.
– با موش‌ها – ۱۳۹۲.
– بعد از باران، قبل از تبعید – ۱۳۹۳.
– انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویهٔ تعداد گوسفندان – نشر نیماژ – ۱۳۹۳.
– گفتگو در تهران (رمان) – ۱۳۹۶.
– دلقک‌بازی جلوی جوخهٔ اعدام- ۱۳۹۷.
– به روش سامورایی- ۱۳۹۸.
– هزار و چند شب (رمان) – ۱۴۰۰.
– میدان خون‌گرفتۀ آزادی (چاپ به زبان عبری در اسرائیل) – ۱۴۰۰.

▪︎فیلم‌‌شناسی:
– سفر به چزابه.
– قطار کودکی.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
[عقاب عاشق خانه]
عقاب عاشق خانه! بدون پر برگشت
غریب رفت، غریبانه تر پدر برگشت
رسید و دستش را، روی زنگ خانه گذاشت
طلوع کرد دوباره ستاره‌ای که نداشت!
دوید مادر و در چشم‌های او نِگریست
-«سلام…» بعد در آن بازوان خسته گریست
که تشنه است کویری که در تنش دارد
که هفت سال و دو ماه است که عطش دارد
کدام سِحر، کدامین خزان اسیرت کرد
کدام برف به مویت نشست و پیرت کرد
که هفت سال غم‌انگیز بی‌صدا بودی
چقدر خواندمت امّا… بگو کجا بودی؟!
همین‌که چشم گشودم به… مرد خانه نبود
رسید نامه‌ات امّا… نه! عاشقانه نبود
حدیث غمزه‌ی لیلا و مرگ مجنون بود
رسید نامه‌ات امّا وصیّت خون بود
نگاه کن پسرت را که شکل درد شده
که هفت سال شکست‌ست تا که مرد شده!
که رفت شوکت خورشید و سایه‌ها ماندند
تو کوچ کردی و با ما کنایه‌ها ماندند
که هیچ حرف جدیدی به غیر غم نزدیم
فقط کنایه شنیدیم و -آه!- دم نزدیم
نمرده بودی و پر می‌زدند کرکس‌ها
به خواستگاری من آمدند ناکس‌ها!
شکنجه دیدی و اینجا از عافیت گفتند
نمرده بودی و صد بار تسلیت گفتند
تمام شهر گرفتار ترس و بیم شدند
تو زنده بودی و این بچّه‌ها یتیم شدند
هر آنکه ماند گرفتار واژه‌ی «خود» شد
تو رفتی از برِ ما و هر آنچه می‌شد، شد!!
به باد طعنه گرفتند کار مَردَم را
سکوت کردم و خوردم صدای دردم را
منی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم… که عاشقت بودم!!
نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
نه! غم نداشت، پدر واقعاً خود غم بود!!
پدر شکستن ابری میان هق هق بود
پدر اگرچه غریبه، هنوز عاشق بود.

(۲)
[جبر می‌کرد تا پیاده شوم]
جبر می‌کرد تا پیاده شوم
توی یک ایستگاه نامعلوم
ترس دارم از این شب مشکوک
مثل بچه از امتحان علوم
ترس دارد به خواب می‌چسبد
تا به فردای پوچ شک بکند
شاید آن چشم‌های بی‌روشن!
به شب لعنتی کمک بکند
موشی از پشت تخت می‌گذرد
در تنم گریه‌ای‌ست جرواجر
موس بر روی میز می‌لغزد
عکس خورشید توی کامپیوتر
امتحان از تو دادن و کردن
بر لبم مزه‌ی شکست و عرق
بر کتابی که نیست خم شده‌ام
توی تاریکی شب مطلق
آرزوی پلنگ‌های جوان
می‌دود از گذشته در تختم
مثل یک موش مرده غم دارم
مثل یک موش مرده خوشبختم
باید از خواب‌ها پیاده شدم
زندگی ایستگاه مشکوکی‌ست
همه‌ی شب، مچاله زیر پتو
هق و هق عروسکی کوکی‌ست.

(۳)
بانو! چقدر ساده، چه گيرا نگاهتان
می‌چرخد آسمان و زمين دور ماهتان
گيسويتان شبيه من و روز و حال من
می‌آيد اين چه خوب به چشم سياهتان
سرباز، دل ندارد و بی‌بی خجالتی‌ست
لطفا سفارشی بشود پيش شاهتان
دستان من به دست شما، اين گناه نيست
اما نترس، پایِ دل من گناهتان
يكبار اشتباه “عزيزم” صدا زديد
عمری‌ست دلخوشم به همين اشتباهتان.

(۴)
از شیشه‌ی مشروب خالی توی یخچالم
از من که دارد می‌رود از حالِ تو، حالم!
از کوه استفراغ!! روی دفتری کاهی
از زنگ‌های بی‌جوابی که نمی‌خواهی
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقه‌ی بدبخت تو افسردگی دارد!
از قرص‌ها که خودکشی را یاد می‌گیرند
از سوسک‌ها که از تنم ایراد می‌گیرند!
از نصفه‌های تیغ در حمّامِ غمگینم
می‌بینمت! امّا فقط کابوس می‌بینم
بر روی دُورِ تند… نُه سالِ تمامی که…
از خواب‌هایت / می‌پرم از پشت بامی که…
از دستِ تو دیوانه‌ام بی‌حدّ و اندازه
از دستِ تو در گردنِ معشوقه‌ای تازه
از سر زدن به خانه‌ام مابینِ کردن هات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو، از چهره‌ی تنهات
می‌بینم و کنج خودم سردرد می‌گیرم
رگ می‌زنم… هی می‌زنم… امّا نمی‌میرم
رگ می‌زنم از درد که دیوانه‌ام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده
پاشیده خون از گریه‌ات بعد از همآغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی
از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یک روز یادت رفت
از فکر تو، از گرمی خون، خوب می‌خوابم!
تو نیستی! با شیشه‌ی مشروب می‌خوابم!!
بالا می‌آرم از تو و از کلّه‌ی پوکم
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم
از قصّه‌ی بی‌مزّه‌ی وصل و جدایی‌ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی‌ها
باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرص‌هایم را
باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت…
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم.

(۵)
[اتوبان رودخانه‌ای غمگین است]
اتوبان، رودخانه‌ای غمگین است
که مرا از تو دور می‌کند
آب که از سر ما گذشت
اما ماهی‌ها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان می‌ایستند
و برای شیشه‌های بالا کشیده دست تکان می‌دهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگ‌ها هستند
که برای همیشه ته‌نشین خواهند شد
تو با شوهرت ماهی می‌خوری
من زل می‌زنم به ماه و
دیوانه می‌شوم و
کوچه‌ها را آواز می‌خوانم و
به سنگ‌ها لگد می‌زنم و
زنم و
بغضم می‌ترکد
از تو که دور می‌شوم
کوچه که هیچ!
گاهی اتوبان هم بن‌بست است
من رودخانه‌ای را می‌شناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

منابع
https://fa.m.wikipedia.org/wiki
https://echolalia.ir/category/sher/iranian-poets/mehdi-mousavi/
http://just-poem.blogfa.com/tag
https://asemooni.com/seyed-mehdi-mousavi-19061

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.