بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

مرضیه نیکویی شاعر اقلیدی

بانو “مرضیه نیکویی”، شاعر و دبیر رسمی آموزش و پرورش (کارشناس تربیت معلم قرآن مجید از دانشگاه شیراز) زاده‌ی سی آذرماه ۱۳۵۴ خورشیدی در اقلید فارس است.

▪کتاب‌شناسی:
– دو فنجان عشق (مجموعه اشعار گردآوری شده‌ی شاعران) – نشر بید
– پنجره‌ای رو به ماه (مجموعه اشعار گردآوری شده‌ی شاعران) – نشر بید
– دانه‌های مروارید (مجموعه اشعار گردآوری شده‌ی شاعران) – نشر بید
– ساحل بی‌قرار (مجموعه اشعار گردآوری شده‌ی شاعران) – نشر بید
– باران غزل
– شعری به رنگ بهار
– ارمغان شعر
– گلواژه‌های غزل
– کوچه باغ شعر
و…

▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
[غزلی برای سایه]
به یاد پرنیانم خون ببارد یاس کافی نیست
برای وصف سایه،‌ ذهن پُر وسواس کافی نیست
تو را با هر غزل، در باغ شعرت جاودان دیدم
هزاران مثنوی حتی برای گفتن احساس کافی نیست
منم بازنده‌ی این تخته نرد و در قمار شعر تو آسم
رقابت با تو با خر مهره و یک تاس کافی نیست
از انگشتت گهر باریده، ای همسایه‌ی خورشید
اگر ریزم به پایت، کوهی از الماس کافی نیست
امیر شعر می‌رفت و درخت ارغوان لرزید
به یاد پرنیانم خون ببارد یاس کافی نیست.

(۲)
ردیف چشم آهو دارد این شعر
غزال و کبک و تیهو دارد این شعر
تنیده دست پیچک دور ایوان
شمیم عطر لیمو دارد این شعر
شفابخش دل غمدیدگان است
تو گویا نوشدارو دارد این شعر
چو دیده عاشق و چشم انتظارم
نشان از یار دلجو دارد این شعر
اشارت‌ها کند با هر دو مصراع
کنایه از دو ابرو دارد این شعر
شب تار و حدیث عشق بسیار
ز پیچ و تاب گیسو دارد این شعر
چو آذر دخت بوی نرگس آرد
صفای باغ مینو دارد این شعر
ترنجستان و عطر جان فزایش
هوای ناب شب بو دارد این شعر
به هر گلواژه‌ای آواز می‌داد
نسیمی پر هیاهو دارد این شعر.

(۳)
آتش گرفت روح غزل در هوای عشق
جز این نبود قسمتم از خونبهای عشق
از لمس سیب سرخ گناه تو مانده است
در جای جای خاطر من رد پای عشق.

(۴)
[بی‌قرار]
من پنجره بوده‌ام به باز آمدنت
خورشید سروده‌ام به باز آمدنت
چون ساحل بی‌قرار در بستر موج
آغوش گشوده‌ام به باز آمدنت.

(۵)
[خاتون غزل]
در آغوش
می‌کشم هر شب
شانه‌های ستبر حوصله را
از روزنه‌های خیالم
سرک می‌کشد
ستاره‌ای دنباله‌دار
و می‌دانم که دستم
به بلندای نگاهش
نمی‌رسد هرگز!
با حسرتی عمیق
ارتفاع نور را آه می‌کشم
خزه‌های رخوت
بر زخم‌های باز
ویرانه‌های شعر عریانم
چمیده‌اند
ناگهان
عطر شب‌بوها
مست می‌کند
نفس‌های پنجره را
هرم احساس
در این عصر یخبندان
به آتش می‌کشد
انجمادِ سروده‌های سردم را
از سمت سیاره‌ای مهنام
باران ستاره می‌بارد
بر
پیشانی خیسِ
دفتر شعرم
زنبو‌رهای وسوسه
سرمست از بلوغ
میمکند
شیره‌ی جان گلواژه‌ها را
و سحرگاه رقص‌کنان
در نزدیکی تصورات باکره‌ام
می‌آرایند‌
حجله‌ی خاتون غزل را
و انتظار
انتظار

تا این سکوتِ
پا به ماه
دوباره عشق بزاید
و جهان
مبهوت تماشایی‌ست
که اتفاق افتاده است.

(۶)
[جستجو]
فانوس برآویخته‌ام
به جستجوی آفتاب
در سپیده دمان صبح و آینه
که آسمان طعم ماه می‌دهد و
ماسه‌ها در آغوش ساحل آرمیده‌اند.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.