تماس: [email protected]
غریب
عشق در دوره ی ما بسکه غریب افتاده
طاقت و صبر و قرارم به نشیب افتاده
غرق رویای تو بودم که ز سر خواب پرید
عکس تو در ته فنجان چه نجیب افتاده
از لبت در ته فنجان نتوان کام گرفت
به چه تعبیر کنم آنچه نصیب افتاده
چشم بر راه و دلم منتظر دیدن تو
در سرم حال و هوای تو عجیب افتاده
من و تنهائی و آن قهوه شیرین لبت
چشمم امروز به چشمان حبیب افتاده
افسانه مهدویان