بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

حساب کاربری من

کاور سبزمنش
71057 1
مسعود آزادبخت
اسم شما
آزادبخت
نام / نام خانوادگی
آزادبخت
ایمیل
زندگی نامه
کارشناس ارشد مهندسی پزشکی مدرس دانشگاه پژوهشگر عضو انجمن پژوهشگران ایرانی عضو بنیاد نخبگان شاعر نویسنده عضو جمعیت هنرمندان وزارت ارشاد سرباز وطن آثار تالیفی: ۱_کتاب سلام صبح؛مجموعه اشعار سپید ۲_کتاب گاهی سپید؛مجموعه اشعار سپید ۳_کتاب بخت واژه ها؛مجموعه اشعار سپید ۴_کتاب شبکه عصبی کانولوشن و طبقه بندی تصاویر ندول ریه
authors
گروه اعضاء دست در قلم شامل اعضاء میشود که میخواهد مطالبش در وب سایت سبزمنش منتشر گر...
1 ماه ago no Comment

سگ بیهوده می دودگله چوپانش گرگ است!مرغ جوجه هایش را می فروشد!کمربندم را محکم بسته امنیازم نه به قایق خیالی سهراببه وحشت سکوت یک نگاه!و تلخی هوای بهاری،چال لپ ها بی خنده خالی است.می هراسم!از صدای نفس هایی که از قبر بر می خیزد.رشته ی افکارم،مرتفع تر از ابر آرزوها،سیال گداخته ای که از درون […]

2 ماه ago no Comment

      یک ثانیه اشک از صدایی که در واژه ها می رقصد لال می شود از سکوت! انگار زخمی جای خون را در فکرِ یک نفر گم کرده باشد، این بار تمام شعرهایم را روی نیزه ای فریب خواهم داد، چگونه به اتفاق راهی نشان خواهی داد تا به اتفاقِ یک تعبیر غرورِ […]

2 ماه ago no Comment

کسی خانه ی تابستان راقرار عاشقانه ی خود نخواهد کرد،روزی به تمام ستاره ها خواهم گفتکه هیچ عددی مقدس نیست!و گُل را از تمام کتاب ها پاک خواهم کرد، یک نفر گوشه ی تنهاییتب خورشید را می گیرد، آه!امان از عددهایی که فاصله می اندازندتا روزی پاییز را تا حد مرگروی خش خش برگی نگه […]

3 ماه ago no Comment

در گورستان تنهایی هیچ سنگی بنای تولد را بهانه ی مرگ نخواهد کرد! یک درخت خشکیده در انبوه آشفتگی خاک شاخه هایش را در هم شکست، هیچ احساسی به فریاد نزدیک نخواهد شد گویی تمام وحشت ها زیر خاک پنهان است! برگ های پندارم به یاد خاموشی می سوزند، مزار ریشه های تردید را در […]

5 ماه ago no Comment

یک حیوان نفرین شده روی پاهایش مُرد، عشق برای رسوایی کافی نیست! برای آفتاب همه چیزم را رسوا خواهم کرد، دنیا همه چیزش را برداشت خورشید مثل یک حسود می خواهد همه را برویانَد، ماه نورش را به کجا خواهد برد؟ چه کسی می خواهد مرا بمیراند؟ دنیا به چشم یک حیوان هم کوچک است […]

6 ماه ago no Comment

بدتر از خوبیِ لغزندگی برف نمِ کفشی است که در پا جریان دارد زندگی را اگر از دیده ی عاقل نگری چشم خود را باید از جور بی مهران بست زندگی راز شادی پیکر مستان نیست غم بی تابی بیداران است یا قرنطینه شدن میان علف هرزها خوشه ای ناز باید یا که مثل تبری […]

6 ماه ago no Comment

باز خاک و یک طوفان! درختان سرخم کرده و سینه به سینه ی هم گذاشته اند، چه شده ست باز؟ سبزی تالش، سیاهی می زد، مویه می خواند رود، پایان دختر با جرم عشق به نام غیرت و کام جهالت داس بود! وحشت می کرد سیاهی شب، سایه سنگین آسمان بر تن رنجور خاک، فرار […]

6 ماه ago no Comment

خروس در کوچه ها بی خواب نعل اسب کدخدا گم شده! بوسه شهر بر بال کبوتر به رسم خداحافظی صدای زنگوله کاروان الاغ آسیابان را به آرزوهای دور می رساند به سواری یک شاه و شاهزاده تا به بلندای تفکر چشمانش خطر را حس کرده باشد و سگهایی که ارتفاع شتر را به اندازه خود می […]

مسعود آزادبخت does not have any friends yet.
popup close
71057 1
popup close
کاور سبزمنش