تماس: [email protected]
مطالب کاربر
درود بیکران وقت بخیر ■□■ برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی خانم “سبزه برزنجی” (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان، زادهی سلیمانیه است. وی فرزند “شیخ محمد عبدالکریم برزنجی” از علمای اقلیم کردستان، و اکنون ساکن اسلو پایخت نروژ است. کتاب “پیاسەیەک لەکەنارەکانی زەردەپەڕدا” (قدمزدن در ساحل هنگامهی غروب) مجموعهای از اشعار […]
درود بیکران وقت بخیر ■□■ برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی خانم “سبزه برزنجی” (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان، زادهی سلیمانیه است. وی فرزند “شیخ محمد عبدالکریم برزنجی” از علمای اقلیم کردستان، و اکنون ساکن اسلو پایخت نروژ است. کتاب “پیاسەیەک لەکەنارەکانی زەردەپەڕدا” (قدمزدن در ساحل هنگامهی غروب) مجموعهای از اشعار […]
درود بیکران وقت بخیر ■□■ برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی خانم “سبزه برزنجی” (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان، زادهی سلیمانیه است. وی فرزند “شیخ محمد عبدالکریم برزنجی” از علمای اقلیم کردستان، و اکنون ساکن اسلو پایخت نروژ است. کتاب “پیاسەیەک لەکەنارەکانی زەردەپەڕدا” (قدمزدن در ساحل هنگامهی غروب) مجموعهای از اشعار […]
درود بیکران وقت بخیر ■□■ برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی خانم “سبزه برزنجی” (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان، زادهی سلیمانیه است. وی فرزند “شیخ محمد عبدالکریم برزنجی” از علمای اقلیم کردستان، و اکنون ساکن اسلو پایخت نروژ است. کتاب “پیاسەیەک لەکەنارەکانی زەردەپەڕدا” (قدمزدن در ساحل هنگامهی غروب) مجموعهای از اشعار […]
شهر خاکستری، دوباره غروب…بوی فقر و فلاکت و سختیکوچه ای در جنوب پایین شهرخانه ای با پلاک بدبختی… پدرِ خانه غرق خوابیدنخسته از حس تلخ بیداریخسته از قرص های اعصاب وخسته از این روند تکراری مادرِ خانه هم که چشم به راهمنتظر باز خسته، کو پسرش؟از زمانی که رفته سربازیزده انگار فکر بد به سرش… […]
شهر خاکستری، دوباره غروب… بوی فقر و فلاکت و سختی کوچه ای در جنوب پایین شهر خانه ای با پلاک بدبختی… پدرِ خانه غرق خوابیدن خسته از حس تلخ بیداری خسته از قرص های اعصاب و خسته از این روند تکراری مادرِ خانه هم که چشم به راه منتظر باز خسته، کو پسرش؟ […]
شهر خاکستری، دوباره غروب… بوی فقر و فلاکت و سختی کوچه ای در جنوب پایین شهر خانه ای با پلاک بدبختی… پدرِ خانه غرق خوابیدن خسته از حس تلخ بیداری خسته از قرص های اعصاب و خسته از این روند تکراری مادرِ خانه هم که چشم به راه منتظر باز خسته، کو پسرش؟ از زمانی […]
شهر خاکستری، دوباره غروب… بوی فقر و فلاکت و سختی کوچه ای در جنوب پایین شهر خانه ای با پلاک بدبختی… پدرِ خانه غرق خوابیدن خسته از حس تلخ بیداری خسته از قرص های اعصاب و خسته از این روند تکراری مادرِ خانه هم که چشم به راه منتظر باز خسته، کو پسرش؟ […]
شهر خاکستری، دوباره غروب…بوی فقر و فلاکت و سختیکوچه ای در جنوب پایین شهرخانه ای با پلاک بدبختی… پدرِ خانه غرق خوابیدنخسته از حس تلخ بیداریخسته از قرص های اعصاب وخسته از این روند تکراری مادرِ خانه هم که چشم به راهمنتظر باز خسته، کو پسرش؟از زمانی که رفته سربازیزده انگار فکر بد به سرش… […]
شهر خاکستری، دوباره غروب… بوی فقر و فلاکت و سختی کوچه ای در جنوب پایین شهر خانه ای با پلاک بدبختی… پدرِ خانه غرق خوابیدن خسته از حس تلخ بیداری خسته از قرص های اعصاب و خسته از این روند تکراری مادرِ خانه هم که چشم به راه منتظر باز خسته، کو پسرش؟ […]