تماس: [email protected]
رفیق شبگردم
به چشمانت بگو
هیز نگاهم ڪند
آنقدر عمیق!
تاحس ڪنم تضاد عشق وهوس را
دراین نماے شطرنجے
ودل پاییزے مان
گریز پا بود
چشمے ڪه آهوے خیال را
در حوالے لبخند هایت
پرسه مے زند
خیال خورشید را
زمزمه ڪن
ماه من
عاشقانه هایت سرمے دهد
درگوش درخت گیلاس
ازغروب ڪه مے رود
بگو تا
اشاره ڪنم پاییز را
چگونه انارے گواهے نمیدهد
چند آذر
روے لبهایش مانده؟
قرار از ساحل قلبم ربود آن ناز چشمانت
ڪه مانده اشک بردیده و براندوه پنهانت
دلم مجذوب توگشته شدم مهمان لبخندت
نگاهم مانده خیره بر رخ چون ماه تابانت