بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

شناسنامه مختصر شاعران معاصر ایران/ ابراهیم حاج محمدی(قمر)

شناسنامه مختصر شاعران معاصر ایران/ ابراهیم حاج محمدی(قمر)

ابراهیم حاجمحمدی قمر فرزند ماشاءالله در سوّمینروز از چهارمین فصل سال 1339 هجری شمسی به تاوان اینکه پدرِ پدرِ پدرانش به تلبیسِ ابلیسِ لعین از ثمرهیِ شجرهیِ ممنوعهای در بهشت تناول کرده بود، به محبسِ تنگ و تاریک دنیا پای نهاده است.

من مَلَک بودم و فردوس برین جایم بود= آدم آورد در این دیر خرابآبادم

تحصیلات خود را تا پایان مقطع متوسطه در شهر فریمان گذرانده و پس از آن موفّق به طی دوره کارشناسی در تهران و کارشناسی ارشد در رشتهی فلسفه و حکمت اسلامی در مشهد مقدّس شده است.

همزمان با تحصیلات دانشگاهی، ادبیّات عرب اعم از صرف، نحو، عروض، قافیه، معانی و بیان و نیز فقه و اصول را در محضر اساتید برجسته حوزهی مشهد و قم فراگرفته است و مقالات متعدّدی در زمینهی مسائل اجتماعی و فرهنگی در مجلّات و نشریّات به طبع رسانیده است که میتوان از مقالات و کتاب زیر یادآورشد:

1- نسبیّت اخلاق از دیدگاه متفکّر شهید استاد مطهّری؛ 2-  مبانی حکومت دینی در اندیشهی سیاسی استاد شهید مطهّری؛ 3-  آزادگی و آزادی حق با وظیفه؛ 4- جهاد اکبر جامعه(امر به معروف و نهی از منکر)؛ 5- مطهّری و فهم شریعت و طبیعت؛ 6- گزینهی شعری(مزامیرآتش) که با حضور شخصیتهای بزرگ فرهنگی در حضور نگارنده این سطور در شهر فریمان با شور و هلهله رونمایی شد.

آقای قمر، سرودن را از 15 سالگی آغازیده و در همهی قوالب شعری(سنتی، نو و نیمایی) طبع آزمایی نموده و طنز را نیز جدی گرفته است.

گزینههای شعری در قالب نو، رباعی و دوبیتی زیر دست دارد.

عناوین و افتخارات:

*احراز مقام نخست شعر آیینی در چهارمین اجلاس جهانی شاعران و دریافت لوح زرّین و لیسانس افتخار از دانشگاه ابنسینای تاجیکستان؛ *احراز مقام دوم شعر طنز در چهارمین اجلاس جهانی شاعران و دریافت لوح سیمین و دیپلم افتخار از دانشگاه ابن سینای تاجیکستان؛ *احراز مقام نخست جشنواره شعر مالیات؛ *برگزیده جشنواره شعر عاشورایی شیراز؛ *دریافت تندیس و لوح سپاس از بنیاد جهانی سخن گستران سبزمنش به عنوان عضو ارشد و فعال سبزمنش؛

نمونهی شعر:

جانم به فدای خمِ ابرویت، الهی

پل زد دلم از چشم تو تا نامتناهی

ننشسته در آن غیر نگاهت دل از این روی

تا نامتناهی شده با هروله، راهی

بر جان شرر افکن شررافکن شرر از عشق

یک جرعه دلم تا نچشد طعم تباهی

بر هم بنهی یا ننهی چون مژه ای ماه

پیش نظرت بسته صف انگار سپاهی

من کشته‌دل از عشق تو هستم که بر این جُز

امضای نگاهِ تو مگر هست گواهی

دل جلدِ تو از روز ازل تا دمِ مرگم

چاهست زنخدان تو، دل کفتر چاهی

در مخمصه افتاده‌ام از عشقِ تو کو؟ کو

جز سیطره‌ی سایه‌ی گیسوت پناهی؟

چون عین کمالی و جمالی دلم انگار

از چشم تو پی برده به اسرار الهی

جز بر تو بورزد دلِ من عشق؟ نه، هرگز

بر روی زمین دیده کسی غیر تو ماهی؟

پیری به سراغم نگذارد که بیاید

اندازد اگر چشم توام نیم‌نگاهی

بیمم نه جز این است که دامان تو گیرد

نگذار که برخیزد از این سوته دل آهی

گهگاه بچسبان به لبم بوسه و بگذار

بر گردن من باشد اگر هست گناهی

 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.