بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

غلام­رضا نوری(کیهان ژولیده انارکی) عضو ارشد بنیاد جهانی سبزمنش

غلام­رضا نوری(کیهان ژولیده انارکی) عضو ارشد بنیاد جهانی سبزمنش

غلام­رضا نوری معروف به(کیهان ژولیده انارکی) ‌فرزند اسدالله، سال ۱۳۴۰ در شهر انارک از توابع شهرستان نایین شهر اصفهان متولد شده و به عنوان شاعر کلاسیک ­­سرای ایران معروف است.

آقای ژولیده، از سوی کانون بازنشستگان فولاد کشور در سال1401ملقب به چهره ادبی کشور شده و به عنوان شاعر، نویسنده، مجری و گوینده در محافل مختلف سهم ارزنده داشته و دارد.

نامبرده در کنار عضویت بنیاد جهانی سبزمنش؛ عضویت نهادهای زیر را دارا می­باشد:

عضو هیات موسسان انجمن جلوه­ ی شهرستان نایین، کارشناس ادبی کانون ولایت مساجد جامع استان اصفهان، عضو کانون هنرمندان خراسان جنوبی، عضو کانون بسیج هنرمندان بسیج نایین و عضو انجمن­های  ادبی استان­ های: اصفهان، تهران، فارس، خراسان جنوبی و کرمان.

آقای نوری مفتخر به دریافت نشان بین­المللی فن بیان و سخنرانی از طرف پژوهشکده کامجو بوده و از نهاد­های مختلف دولتی و مستقل به شمول بنیاد جهانی سبزمنش، لوح ­سپاس دریافت نموده است.

در بیش­تر از 30 عنوان کتاب مشترک حضور دارد و کتاب­ های مستقل و چاپ شده اش، از این قرار است:

(در فراق یار، کوچه­ های دل ژولیده، شب­ های ژولیده، خسته­ ام، وقتی گریبانم بدستان دل افتاد، کیست آنکس که…؟!!!، یار اگر…، نمی دانستم…، سایه ­ی شب در کویر و نقش ­ترنج).

آقای ژولیده در همایش ­ها و نشست ­های مهم سالانه بسیاری از نهاد­ها شرکت داشته و افتخار همکاری با رسانه­ های مختلفِ دیداری و شنیداری را در کارنامه­ اش دارد.

 

 

زلف پریشان

 

وای اگر زلف پریشان به سر شانه کند

عاقلان را همگی  یک­سره دیوانه کند

 

لعل لب­های نگارش چو ببوسد مجنون

تا ابد شکر بر آن ساغر و پیمانه کند

 

نرگس چشم خمار و خم ابروی کمان

رخنه­ای بر دل هر عارف فرزانه کند

 

گره ازحلقه­ی گیسوش اگر باز شود

چاره­ی درد دل محرم و بیگانه کند

 

باغ و بستان و دمن بلبل خوش­الحان را

دم به دم  شاکر آن دلبر دردانه کند

 

تیر مژگان سیاه و لب می­گون نگار

عاشقان را همگی  راهی میخانه کند

 

دل (ژولیده)  به یغما رود آخر روزی

وای اگر زلف پریشان به سر شانه کند

غلام­رضا نوری­(کیهان ژولیده انارکی)

 

 

مادر

 

خانه را خوان کرم بود و نمی­دانستم

کفتر بام حرم بود و نمی­دانستم

 

نیمه شب­ها که ز تب دور خودم پیچیدم

دست مادر به سرم  بود و نمی­دانستم

 

سایه­ی لطف و صفا و کرم مادر من

روز و شب دور و برم بود و نمی­دانستم

 

آن شبی را که بساط سفرش را می­بست

خاک عالم به سرم بود و نمی­دانستم

 

نو بهاری که نبوده­ست کنارم مادر

همچنان خون جگرم بود و نمی­دانستم

 

بی­خبر بودم و غافل ز عروج مادر

که چنین تاج سرم بود و نمی­دانستم

 

شاه­بیت غزلِ شاعر(ژولیده) شده

مادرم بال­و­پرم بود و نمی­دانستم

غلام­رضا نوری­(کیهان ژولیده انارکی)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.