تماس: [email protected]
حساب کاربری من



نگاه سرد دنیا را بسویم دید آیینه ز دل آهی برآورد و زمین افتید آیینه به دورش قابِ عکس دلخوشی های مسافر را کشیده سالها شد چون هلال عید آیینه نمی دانم چرا غم می کند تزریق در جانم نمی دانم کجا باید کنم تبعید آیینه چنان شک بر یقین دارد تسلت در جهان امروز […]

نگاه سرد دنیا را بسویم دید آیینه ز دل آهی برآورد و زمین افتید آیینه به دورش قابِ عکس دلخوشی های مسافر را کشیده سالها شد چون هلال عید آیینه نمی دانم چرا غم می کند تزریق در جانم نمی دانم کجا باید کنم تبعید آیینه چنان شک بر یقین دارد تسلت در جهان امروز […]

رفته رفته می رود فصل زمستان از چمن هر نفس عطر گل آرد باد های بی وطن می شکافد ابر ها را خنجر خورشید تا زنده گی تابد دوباره انجمن در انجمن آسمان آبی تر از قلب دو عاشق می شود می زند رنگین کمان عشق را دور یخن آدم برفی بمیرد پیش پای ارغوان […]

رفته رفته می رود فصل زمستان از چمن هر نفس عطر گل آرد باد های بی وطن می شکافد ابر ها را خنجر خورشید تا زنده گی تابد دوباره انجمن در انجمن آسمان آبی تر از قلب دو عاشق می شود می زند رنگین کمان عشق را دور یخن آدم برفی بمیرد پیش پای ارغوان […]

رفته رفته می رود فصل زمستان از چمن هر نفس عطر گل آرد باد های بی وطن می شکافد ابر ها را خنجر خورشید تا زنده گی تابد دوباره انجمن در انجمن آسمان آبی تر از قلب دو عاشق می شود می زند رنگین کمان عشق را دور یخن آدم برفی بمیرد پیش پای ارغوان […]

رفته رفته می رود فصل زمستان از چمن هر نفس عطر گل آرد باد های بی وطن می شکافد ابر ها را خنجر خورشید تا زنده گی تابد دوباره انجمن در انجمن آسمان آبی تر از قلب دو عاشق می شود می زند رنگین کمان عشق را دور یخن آدم برفی بمیرد پیش پای ارغوان […]

شبیه روسری ات توغ ایمانش برافرازد ببین آیینه از عکست خدای عشق می سازد غرور سرکشت تا آسمانها می رود بالا خیالت عاشق بیچاره را در چاله اندازد دل دیوانه روزی در نبرد داغ چشمانت سرش را می گذارد پیش پایت جان می بازد شبی در خلوتم با دستهایش باد آهسته گرفت از باغ گیسویت […]

افتاده خم به شانه ی غم دست سرنوشت هرچی که بود دور و برش درد سر؛ نوشت بر حسّ تازه گی چمن خط کشید و بعد در پای کاج زخم هزاران تبر نوشت با لاله های باغ شما خو گرفته بود پروانه ی که قسمت او در سفر نوشت آیینه ی شکسته ی عالم گواه […]

کماکان از لب دریا گرفته، الی لبهای دلبر می نویسم کنار حرف های عاشقانه، ز درد نابرابر می نویسم شمیمی خاطراتم را بریزم، بروی صفحه ی تاریک غربت من از لالایی های کودکانه، بیاد مهر مادر می نویسم خطوط چشم های زنده گان، به دور آفتاب گرم قلبم کشیده، در زمستانِ جهانی که یخ بسته […]

منم شب؛ چشم های تو ستاره ببند آذین جهانم را دو باره چو مهتاب از قله های خیالم طلوع کن دخترِ خوبِ هزاره نگاهم در سلول چشم هایت نمی داند اصول چشم هایت قضاوت را به دست دل سپردم که نادان خورد گول چشم هایت چو ماهی غرق در دریا نمودی دلم در چشم هایت […]



