تماس: [email protected]
حساب کاربری من



بگوش آمد صدای موج دریای پلِ خمری دهد بوی محبت عطر گلهای پلِ خمری بنازم قند بغلان توت خنجان سیب کشناباد گِلاس خوست ها، چشمان لیلای پلِ خمری چو کبک مست زاغش گام میزد در خیابان ها پرستوی معارف، دخت رویای پلِ خمری تکان می داد! مانند دلش در حسرت یوسف پلِ رزانک اندام زلیخای […]

ما میرویم و عشق بود یادگار مااین را نوشته کن سرِ سنگ مزار مااین را نوشته کن که صداقت سپرد جانانسانیت در عالم نفرت سپرد جانآسایش و رفاه جهان ضرب هیچ شداندیشه ی بَروز کسان ضرب هیچ شدعصر جدید و فکر کهن، مغز های پوچشد گرگ پاسبان گله! ادعای پوچگل واژه های شهر چه آسان […]

۱. در خواب چشم های ترا بوسه می زدم دستان پر حنای ترا بوسه می زدم تا روی لب رسید لبم غنچه باز شد لبخند بی صدای ترا بوسه می زدم لب در حریم سیب تنت تار می تنید آهسته هر کجای ترا بوسه می زدم دیدم که روح در بدنت بیقرار بود انگار رفته […]

شبیه شانه ی خم گشته زیر بار بود شبیه درد دل و دست روزگار بود چروک های جبینش نشانه ی پیری نشان درد در اندامش آشکار بود چه رنج ها که تنش را به لرزه می آرد سفید، موی و دلش مثل شام تار بود برای سنجش دردی که در دلش دارد نه لحظه یی […]

احساس شاعرانه دلم شاد می کند یک شعر یک ترانه دلم شاد می کند گاهی میان جنگل اندوه بیشمار کوچکترین بهانه دلم شاد می کند زیر فشار درد فراوان، دیدنِ لبخند عاشقانه دلم شاد می کند دیدم که آرزوی منی خسته لای مو افتاده روی شانه دلم شاد می کند مریم هوای بوسیدنت در خیال […]

قرار بود خدا دست بینوا گیرد کسی که ظلم کند جان او خدا گیرد قرار بود که یک رنگ مرد و زن باشد کنار سفره کمی جای را حوا گیرد قرار بود زمین معبد خدا باشد و رنگ و بوی خدایی زمین را گیرد خدا مقام بلندی برای آدم داد که تا ولایت دل روی […]

قرار بود خدا دست بینوا گیرد کسی که ظلم کند جان او خدا گیرد قرار بود که یک رنگ مرد و زن باشد کنار سفره کمی جای را حوا گیرد قرار بود زمین معبد خدا باشد و رنگ و بوی خدایی زمین را گیرد خدا مقام بلندی برای آدم داد که تا ولایت دل روی […]

دل پر و دستان خالی ابر چشمان بارورکاسه ی صبر از فضولی های دوران بارودشخم زد کرت دلم را بزر کرد آواره گیبختم از آشفته حالی در بیابان بارورزرق گردیده گمانم درد در خونم که دلمی فشارد بی تعلل در رگ، و جان باروربره ی بیچاره ی از گله دور افتاده امسهم گرگ ام یا […]


گرچه فلم درد ما تکراری است آه قلب سرد ما تکراری است سالها شد جنگ ما را می کشد شیوه های طرد ما تکراری است می تکد هر بار بادی می وزد برگ های زرد ما تکراری است در زمستان زیر آتش سوختیم فصل گرم و سرد ما تکراری است جز به ویرانی نیازمودیم خویش […]



