تماس: [email protected]
اشک غزل/کبریا نبتون، عضو محترم سبزمنش
یاد آن روزی که دستانم به دست باد بود
کودکی در لحظه هایم می دوید و شاد بود
از نگاه آسمان اشک رباعی می چکید
مثنوی در دفترم پروانه ای آزاد بود
عاشقی در قلب این مردم ندارد خانه ای
آن که دور شمع خود پروانه شد فرهاد بود
من همانی ام که بغضت را خرید و ابر شد
آن که در نوشیدن از اشک غزل استاد بود
تا نگاهم را به چشمان خودم میدوختم
در سکوت چشم آیینه پر از فریاد بود