تماس: [email protected]
نهاد ایمان/ ابراهیم حاج محمدی(قمر)
پُر شگفتیام از این، گبریای مسلمانم!
شعله میکشد چون کفر از نهادِ ایمانم
من نیام خودم اویم، او که دل ربود از من
عشقِ روی او یکسر، رخنه کرده در جانم
من نکردهام دست از، پا خطا، خدایا او
چنگ زد به گیسویش پاره شد گریبانم!
او گل است و من بلبل، میزنم به رویش زُل
عشوه تا که میریزد میکند پریشانم
حُسنش آشکارا شد، طبعِ من شکوفا شد
تا غزالِ من باشد، اینچنین غزلخوانم
ای که در توام پیدا، کردهای توام شیدا
التماسم از توست این، بیش از این نرنجانم
دردمی و درمانم، ای فدای تو جانم
ای فدای تو جانم، دردمی و درمانم
این منم اسیر ای عشق، دستِ من بگیر ای عشق
پیر اگر چهام امّا، طفلِ این دبستانم
زلف میدهی بر باد، ناز میکنی بنیاد
سر نپیچم از امرت، چون که سر به فرمانم
ماتمم سراپا من، بیتو ای بهشتیوش
میشود به سامان کی، حالِ نابسامانم؟