بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

کمال خجندی، در ادب و عرفان مقام شامخ دارد/ سهیل سامانی

اریخ ولادت کمال، در هیچ یک از تذکره ها تصریح نشده ولی ظاهرا عمری طولانی داشته وبیش از هشتاد سال زندگی کرده است...

 جانب دلها نگاهدار که سلطان

ملک نگیرد اگرسپاه ندارد

اگر نوابغی، مانند سعدی و حافظ درقرن هفتم و هشتم هجری ظهور نکرده بودند، مسلما شهرت بیش تری نصیب سایر شعرای آن عصر می گردید.

ولی نور خیره کننده ی آن دو خورشید فروزان، چنان پر تو افگن شد، که دیگران را یک باره تحت الشعاع قرار داد و مجال جلوه یی برای آنها باقی نماند.

یکی از آن جمله، کمال الدین مسعود خجندی است، که در ادب و عرفان، مقامی شامخ دارد.

عموم تذکره نویسان، علو و رفعت مقام  معنوی وی را ستوده و نامش را با احترام فراوان ذکر کرده اند.

وی معاصر حافظ بوده وچند سال، بعد از وفات خواجه ی شیراز، جهان فانی را بد رود گفته است.

زادگاه او، شهر خجند از بلاد معروف ماورائ النهر است که در کنار رود سیحون قرار گرفته و ولایتی دلگشا و با طراوت است.

تاریخ ولادت کمال، در هیچ یک از تذکره ها تصریح نشده ولی ظاهرا عمری طولانی داشته وبیش از هشتاد سال زندگی کرده است،  چنان که خود می گوید:

من به هوای قامتت، عمر دراز یافتم

زانکه همیشه کرده ام، کسب هوای معتدل

تو دیدم قبله ی روی تو، صدساله نماز خود

به محراب دو ابرویت، قضا کردم خطا کردم

وی، در آغاز جوانی، شهر خجند را به قصد زیارت مکه معظمه ترک گفت و در موقع مراجعت از سفر کعبه، گذرش به شهر تبریز افتاد وطرف توجه سلطان حسین اویس جلایز قرار گرفت و مدتی در آنجا اقامت گزید.

ولی پس از چندی به فرمان منکوحه خان، شیخ کمال را به شهر سرای بردند‌ لطافت اب و هوای  و حسن و جمال پری رویان شهر مذکور، به طبع کمال خوش آمده ودر این باب گفته است:

اگر سرای چنین است و دلبران سرای

بیار باده که من فارغم زهر دو سرای

اما پس از چهار سال، مجددا به تبریز باز می گردد و مورد استقبال اهالی و مشمول عنایت میرانشاه پسر تیمور گورگانی واقع  می شود.

شاهزاده مذکور نسبت به کمال عقیده وارادتی وافر داشت ودر حق آن بزرگ مرد، نیکوی ها کرد.

در روضت الصفا مذکور است که شیخ کمال، چندی درقلعه ی سنگ، محبوس بوده واین رباعی را گفته واز زندان رهایی یافته است:

کسی باشد ازین تنگ، برون آمدنم

نام است، ازین ننگ، برون آمدنم

گویی مگر از سنگ، برون می آید

پروانه ی از سنگ برون امدنم

درتاریخ وفاتش، تذکره نویسان اختلاف دارند، بعضی رحلت او را درسنه ی  ۷۹۲ و برخی درحدود سال ۸۰۳هجری دانسته اند.

به هرحال پس از عمر طولانی، چشم از جهان فروبست ودر تبریز به خاک سپرده شد.

دولت شاه سمرقندی، در تذکره شعرا می نگارد:

(خواجه حافظ، شیخ را نادیده، به او اعتقادی موکد به هم رسانیده بود وهم واره سخنان شیخ را طلب نمودی واز غزل های روح افزای کمال، او را ذوقی وحالی حاصل شدی وکمال، این غزل را پیش خواجه شیراز فرستاد:

گفت یار، از غیر ما پوشان نظر، گفتم به چشم

وآنگهی دزدیده، در ما می نگر، گفتم به چشم

 

گفت اگر یابی نشان پای ما، بر  خاک  راه

پرفشان انجا به دامن ها گهر، گفتم به چشم

 

گفت اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد

تشنگان را مژده یی از ما ببر، گفتم به چشم

 

گفت اگر گردی شبی، از روی چون ماهم جدا

تا سحر گاهان، ستاره می شمر، گفتم به چشم

 

گویند که چون حافظ، این مصراع برخواند که:

تشنگان را، مژده یی از ماببر، گفتم به چشم

رقتی و حالتی کرد وگفت:

(مشرب این بزرگوار عالی است و سخن او، صافی)

کمال خجندی، شاعری لطیف طبع و نازل خیال است. وی مانند حافظ، تصوف وعرفان را در قالب غزل ریخته، مطالب فلسفی و عرفانی را در پرده ی عشق و مغازله بیان می کند.

درسخن سرایی پیرو سعدی وحافظ است واغلب غزلهای آنان را استقبال کرده وجواب گفته است.

آفتاب از تو، نور می دزدد

صبح، از آن رو چراغها، کشته است!

وعده ی گشتنی، بده به کمال

جان من، وعده یی کرت کشته است؟

کمال غزل های دارد که آنها را سرچشمه ی سبک هندی خواند، مانند این غزل:

نام مه بردم شبی، روی تو ام آمد به یاد

در دل شب حلقه ی موی توام آمد به یاد

بعضی از ابیات خجندی به نازک خیالی های صائب تبریزی مثل این غزل می ماند:

سرو، دیوانه شده ست از هوس بالایش

می رود اب، که زنجیر نهد برپایش

روحش شاد ویادش گرامی باد.

سهیل سامانی

ارسال یک پاسخ