بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

ابوعبد‌الله‌رودكی سمرقندی پدر شعر فارسی/ دکتر رفعت عبدالله سلیمان حسین

ابوعبد‌الله‌رودكی سمرقندی پدر شعر فارسی/ دکتر رفعت عبدالله سلیمان حسین

رودکی، ‌ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم. از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در 8 سالگی قرآن آموخت و آن را از بر(حفظ) کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.
برخی می¬گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد.
از هم عصران رودکی، منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی (429 ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند. رودکی، شعرش را با ساز می خواند.

رودکی سمرقندی بزرگ‌ترین قصیده سرای دورۀ سامانی و از مشهورترین شاعران فارسی زبان است. از اشعار فراوان او مقدار کمی باقی مانده است ولی همین مقدار هم او را به عنوان نابغۀ دوران خویش به ما می‌شناساند.
سبک شعری رودکی، سبک غالب آن روزگار یعنی سبک خراسانی یا ترکستانی است. ویژگی‌های سبک خراسانی در شعر رودکی نمود کامل و جامعی دارد و به همین دلیل می‌توان او را نمایندۀ تام و تمام این سبک از شعر فارسی دانست.
در این مقاله نزدیک به پنجاه ویژگی شعر سبک خراسانی در شعر رودکی بازشناسی و بعضاً با شعر دوره‌هاي بعد مقايسه شده است. این ویژگی‌ها در سه بخش: ادبی، فکری و زبانی ارائه گرديده است.
شعر فارسی از قدیم‌ترین زمان كه اثری از آن به ما رسیده است یعنی از قرن سوم هجری تا پایان قرن پنجم تحت عنوان کلی سبک خراسانی شناخته می شود و خود شامل سه دوره است:
الف-طاهری(259-205 هـ..ق.)و صفاری(290- 254 هـ . ق.) ب- سامانی(389- 261 هـ..ق.)
ج- غزنوی (دورۀ اول از 367 هـ . ق. تا 432 سالمرگ مسعود غزنوی و دورۀ دوم از 432 هـ . ق. تا582 در هندوستان) و سلجوقی اول( از 429 هـ . ق. تا 552 سالمرگ سنجر)
این سه قرن از درخشان‌ترین ادوار شعر فارسی است و آثار بازمانده از آن به سبب تازگی، بداعت، واقع‌گرایی، سادگی و بسیاری جهات دیگر، برای فارسی‌زبانان حکم سرودهای زبان مادری را پیدا کرده و جنبۀ اسطوره‌ای و قدسی یافته است.
در این جستار کوشش شده است ویژگی‌های شعر سبک خراسانی در شعر رودکی که نمایندۀ برجستۀ شعر این دوره است بازشناسی شود. برای دقیق بودن حاصل کار ابیات مشکوک که در صحت انتساب آن ها به رودکی تردید هست لحاظ نشده و در پاره‌ای موارد هم به دلیل اختلاف نسخه‌ها، ابیاتی که احتمال الحاقی بودن آن‌ها (ولو به مقدار کم)وجود دارد داخل قلاب[ ] قرار گرفته است.
اين پژ‍وهش بر روي اشعار باقيمانده از رودكي انجام شده است و چون حجم زيادي از اشعار او از بين رفته، ممكن است حاصل كار با واقعيت همخواني نداشته باشد.اما به دليل در دست نبودن مجموعة كامل آثار، ناگزيريم به همين مقدار اندك بسنده كنيم و از داشتن آن خرسند باشيم. به اميد آن كه روزي كتابي از او در جايي يافته شود و بتوان بر اساس آن داده‌هاي اين تحقيق را تأييد يا اصلاح كرد .
در برخي موارد براي روشن‌تر شدن موضوع،ويژگي‌هاي سبك خراساني با شعر دوره‌هاي بعد مثل سبك آذربايجاني، بينابين و عراقي مقايسه شده است. از سبك بينابين، سنايي، از شاعران آذربايجان، خاقاني و از سبك عراقي، سعدي انتخاب شده است و بيش‌تر شواهد مقايسه‌اي از اين سه شاعر است. از فردوسي،فرخي و منوچهري،ديگر نمايندگان سبك خراساني نيز به مناسبت، ابياتي نقل شده است.
نگارنده پس از بررسی‌های دقیق در حدود چهل ویژگی و با احتساب موارد فرعی بیش از پنجاه ویژگی برای شعر رودکی برشمرده و برای تمامی آن‌ها شواهد شعری ارائه کرده است.
از آن‌جا که ممکن است بعضی از این ویژگی‌ها برای خوانندگان مبتدی ناشناخته، یا در تعریف آن‌ها اختلاف نظری باشد توضیحاتی در حد کفایت، ذیل هر ماده داده شده است. این ویژگی‌ها در سه بخش: ادبی، فکری و زبانی ارائه شده است.
«بوی جوی مولیان آید همی»
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست خِنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی

میر ماهست و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی

وقتی رودکی به این بیت می‌‌رسد؛ امیر سامانی چنان منفعل می‌‌شود که فورا از جا بلند شده و به طرف بخارا حرکت می‌‌کند. تا جایی که از دنبال امیر، رانین (تنبان) او را تا دو فرسنگی می‌‌برد و نصربن احمد تا بخارا هیچ توقف
نمی‌‌کند.
ظاهر این حکایت، نشان‌دهنده‌ی اهمیت و قدرت شعر در سمت‌وسو دادن افراد قدرت‌‌مند است. وقتی نصر بن احمد، قدرت‌‌مندترین شاه سامانی به مدت چهارسال در هرات و بادغیس اقامت می‌‌کند و لشکریانش از دوری خانواده و سرزمین‌شان به تنگ می‌آید، دست در دامن رودکی می‌‌زند تا با سرودن شعری، پادشاه را قناعت دهد که به طرف بخارا برگردد.
اما با اندکی تعمق، جنبه‌ی دیگر حکایت برای انسان روشن می‌‌گردد. کافی است چند پرسش ساده را مطرح کنیم: نصربن احمد برای چه چهار سال را در هرات و بادغیس اقامت کرد؟ سلطانی که سرزمین‌‌های وسیعی را اداره می‌‌کرد، با آن همه لشکر و خدم و حشم در یک جا به مدت چهار سال، از کجا و چه منابعی تغذیه می‌‌کرد؟ مردم در این مدت، چگونه برای لشکریان و اطرافیان شاه، آب و غذا و برای اسبان و استران آنان علف تهیه می‌‌کردند؟ آیا قصیده‌ی رودکی آن قدرت را داشت که امیر را چنان سراسیمه کند تا بدون شلوار تا دو فرسنگی راه برود یا بی‌‌برنامگی و به یاد افتادن لذت‌‌های به‌جامانده در بخارا، شاه را دست‌‌پاچه کرد تا هرچه زودتر خودش را برساند تا از آن نعمت‌‌ها باز نماند.
واقعیت این است که انسان با خواندن این حکایت‌‌ها پی‌‌ می‌‌برد که شاهان در گذشته، اگر نگوییم هیچ، ولی با قاطعیت می‌‌شود گفت کم‌ترین برنامه‌‌ای برای رفاه مردم و سامان‌دادن به کشورداری نداشته‌اند. چنان‌‌که از اول حکایت می‌‌خوانیم؛ این امیر سامانی زمستان در یک‌‌جا نظر به وضعیت مناسب جوّی و بهار و تابستان را در جای دیگر به خوش‌‌گذرانی مشغول بوده است. تا این‌‌که هرات و بادغیس از همه جاها برایش خوش می‌‌گذرد و چهارسال را فقط می‌‌خورده و می‌‌خوابیده و روشن است که تهیه‌ی این همه غذا، علف و پوشاک برای ساکنان معدود آن زمان هرات و بادغیس، کاری ساده‌‌ای نبوده‌ است. ‌این گونه تفرج‌‌کردن‌‌ها حکایت‌‌گر بی‌‌برنامگی و عیاشی شاهان و سلاطین گذشته‌اند.

ای بسا که دشمنان این شاهان در همین فرصت‌‌ها، حمله می‌‌کرده و باعث قتل عام‌‌ها و غارت‌‌ها می‌شده‌اند. ریشه‌‌یابی جنگ‌‌ها و علل شکست یکی از طرف‌‌های جنگ برای ما بسیار مهم است. زیرا با مطالعه‌ی این دو مورد (علت جنگ و شکست در جنگ)، ما به ماهیت نظام‌‌های پیشین، خوب‌‌تر پی‌‌می‌‌بریم و تفاوت بین شعار و عمل این حاکمان، بیش از پیش برای ما روشن می‌‌شود.
تفرج‌‌کردن‌‌های شاهان گذشته‌ی ما حکایت‌‌گر بی‌‌برنامگی و عیاشی آنان است.
شبیه چنین تفرج‌‌هایی در شاه‌‌نامه‌ی فردوسی نیز فراوان است. از جمله گشتاسب، بنا به روایت هزار بیت دقیقی که در شاه‌‌نامه آمده است؛ اسفندیار پسرش را زندانی می‌‌کند و خود به طرف سیستان در نزد زال و رستم می‌‌رود. زال و رستم از گشتاسب به گرمی پذیرایی می‌‌کند و گشتاسب به مدت دو سال در سیستان و زاول به گردش و مهمانی به‌سر می‌‌برد:
بر آمد برین میهمانی دو سال همی خورد گشتاسب با پور زال
در همین زمان است که بلخ به دست دشمنان گشتاسب سقوط می‌‌کند؛ آتش‌‌کده‌ی نوبهار به آتش کشیده می‌‌شود و موبدان (روحانیان زردشتی) از دم تیغ گذرانده می‌‌شوند.

در گذشته‌ی تاریخی ما، وضعیت مردم در دو حالت، بازتاب یافته است: یا در وقت قتل عام‌شدن و یا هم در وقت اسارت. در غیر این دو حالت، ما شاهد حضور مردم در صحنه نیستیم. حتا در هنگام پرداخت خراج، ما مردم را در صحنه نمی‌‌بینیم. نمونه‌اش در حکایت فوق است. وقتی قدرت‌‌مندترین پادشاه سامانی چهارسال را در یک جای ساکن می‌‌شود؛ واضح است که مصارف آن را مردم تأمین می‌‌کرده‌اند. اما در هیچ جایی از حکایت، قصه‌‌ای از مردم در میان نیست که روزگارشان چگونه بوده است. بلکه هرات و بادغیس، به بهشت و بهتر از آن تشبیه شده‌اند. گویا انواع میوه‌‌ها و سبزی‌‌ها و دیگر مایحتاج شاه، از آسمان و بدون کدام وسیله‌‌ای برای شاه و لشکریانش نازل می‌‌شده‌اند. شبیه بهشتی که در ادیان وجود دارد.

در چنین وضعیتی است که قصیده و شاعر درباری، جایگاه مردم را اشغال می‌‌‌‌کند. به جای آن‌‌که گروهی از مردم بیایند و به پادشاه بگویند که ما از دست مصارف هنگفت لشکریان شما به تنگ آمده‌ایم و یا پیک مردم از بخارا بیایند و بگویند ای امیر! در نبود شما در بخارا ما دچار این مشکلات شده‌ایم. در هردو صورت، شاعر و قصیده است که نقش بازی می‌‌کند و با توصیف مناظر و نعمت‌‌های یک سرزمین، مناظر زیبا و نعمت‌‌های یک سرزمین دیگر را به بوته‌ی فراموشی می‌‌سپارد و ذهن هوس‌‌باز شاه را به طرف دیگر ترغیب می‌‌کند.

فقدان حضور مردم در تاریخ ما، ضایعه‌ی بزرگ و جبران‌ناپذیر است. اصلا تاریخ ما، بیوگرافی شاهان است و دیگر هیچ. در همین سده ‌‌(قرن پنجم هجری)، ابوحامد محمد غزالی در نامه‌‌ای به سلطان‌سنجر، روزگار رقت‌‌بار مردم را این‌‌گونه روایت می‌‌کند: «به مردمان طوس رحمتی کن که ظلم بسیار کشیده‌اند و غله به سرما و بی‌آبی تباه شده و درخت‌‌های صدساله از اصل خشک شده و هر روستایی را هیچ
نمانده، مگر پوستینی و مشت عیال گرسنه و برهنه. و اگر رضا دهد که پوستین از پشت باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان خود در تنوری شوند؛ رضا مده که پوست‌شان باز کنند و اگر از ایشان چیزی خواهند (منظور گرفتن مالیات از مردم است)؛ همگان بگریزند و در میان کوه‌‌ها هلاک شوند و این پوست بازکردن باشد.»

گرسنگی و فقر، گاه چنان بیداد می‌‌کرده است که مردم به آدم‌‌خواری روی می‌آوردند. از جمله در دو برهه، یک‌‌بار در دوران سلطان‌‌محمود و یک‌‌بار در دوران سلطان‌‌سنجر (اوایل و اواخر قرن پنجم هجری)، مردم از شدت گرسنگی که معلول مالیات سنگین و پی‌‌درپی و قحطی‌‌ بوده‌اند که به آدم‌‌خواری روی می‌آوردند.

در فقدان تاریخ اجتماعی، زندگی‌‌نامه‌ی شاهان، وضعیت را بهشت نشان می‌‌دهد؛ زیرا تنها هرم جامعه به نمایش گذاشته می‌‌شود. این سخن ای. اچ. کار، در کتاب تاریخ ‌‌چیست؟ این تفاوت فاحش را بین زندگی‌‌نامه و تاریخ، در روایت‌‌گری نشان می‌‌دهد: «می‌‌دانیم که هر زندگی‌‌نامه‌ی خوب، تاریخ بدی تحویل ما می‌‌دهد؛ زیرا موضوع زندگی‌‌نامه فرد است و موضوع تاریخ، جوامع بشری.»

با خواندن زندگی‌‌نامه‌‌ها، می‌‌بینیم که این «بوی جوی مولیان» بوده که سلاطین زمان را گاه به سمرقند می‌‌برده، گاه به هرات و بادغیس، گاه به بلخ و بامیان، گاه به سند و رود نیل و گاه به ملتان و سومنات. این محدوده‌ی جغرافیایی، یا میدان جنگ و لشکرکشی بوده است و یا هم محل تفرج و خوش‌‌گذرانی. در هردو صورت، مردم یا در صفوف جنگ رویاروی هم قرار داشته‌اند و یا هم مشغول به پرداخت خراج و تهیه‌ی آذوقه‌ی لشکر بوده‌اند.

استاد دکتر رفعت عبدالله سلیمان حسین
استاد زبان و ادبیات فارسی و تاجیکی و نسخ خطی اسلامی دانشکده هنر و علوم انسانی، دانشگاه کانال سوئز در اسماعیلیه و عضو شورای مؤسسان بنیاد جهانی سبزمنش

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.