بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

‌خیام از زندگی چه می‌گوید/ دکتر رقیه خان‌محمدزاده

‌خیام از زندگی چه می‌گوید/ دکتر رقیه خان‌محمدزاده

‌خیام از زندگی چه می‌گوید…

محور مرگ و زندگي:
از نظر خيام راز مرگ چون راز هستي و رازهاي ديگر براي انسان گشودني نيست و كسي نميتواند در اين خصوص ادعايي جز عجز و ناتواني داشته باشد.
انها كه كهن ترند و انها كه نواند
هر يك به هواي خويش لختي بدوند
اين سفله جهان به كس نماند جاويد
رفتند و رويم و ديگر ايند و روند(۴۳/۷۶)
از طرفي طبيعت گرايي خيام كه از زير مجموعه هاي محور هستي ميباشد در ارائه تصويري روشن از مرگ در خور اعتناست.

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخيز و به جام باده كن عزم درست
كاين سبزه كه امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاك تو بر خواهد رست(۱۶/۳۳

او با استفاده از كوزه ، سبو، كاسه هاي گلين به خوبي مفهوم مرگ را منتقل ميكند.

از كوزه گري كوزه خريدم باري
ان كوزه سخن گفت زهر اسراري
شاهي بودم كه جام زرينم بود
اكنون شده ام كوزه هر خماري(۱۲۹/۱۶۲)

با استفاده از محور مرگ و مضامين مربوط به ان درك محور زندگي اسانتر خواهد شد. خيام سوالات و افكار خود را درباره مفهوم زندگي ، به طرزي شفاف و كوتاه بيان ميكند. سوالاتي از قبيل زندگي از كجا امده و به كجا خواهد رفت؟

(دوري كه در او امدن و رفتن ماست
انرا نه بدايت نه نهايت پيداست)
(كس مي نزند دمي درين معني راست
كاين امدن از كجا و رفتن به كجاست) (۴۶/۵۷)

بشر عمر خود را چگونه بايد بگذراند، چه چيز روا و چه چيز نارواست و بشر تا چه اندازه زمام زندگي خود را در اختيار دارد.

زاوردن من نبود گردون را سود
وز بردن من جاه و جلالش نفزود
از هيچ كسي دو گوشم نشنود
كاوردن و بردن من از بهر چه بود(۲۶/۴۲)
چون روزي و عمر بيش و كم نتوان كرد
دل را به كم و بيش دژم نتوان كرد
كار من و تو چنانكه راي من و توست
از موم بدست خويش هم نتوان كرد(۴۴/۸۸)

خيام بيان ميدارد كه درك و كشف راز افرينش به علت نامحدود بودن ان و محدود بودن فهم بشري (همان مفاهيم محور حقيقت) امري اسان نيست پس اين امر بديهي است كه ميگويد:

اين بحر وجود امده بيرون ز نهفت
كس نيست كه اين گوهر تحقيق نسفت
هر كس سخني از سر سودا گفتند
زان روي كه هست كس نميداند گفت(۸/۴۱)
زاوردن من نبود گردون را سود
وز بردن من جاه و جلالش نفزود
از هيچ كسي دو گوشم نشنود
كاوردن و بردن من از بهر چه بود(۲۶/۴۲)

در ادامه خيام زندگي را گذر از منزلي به منزلي ديگر دانسته كه در اين مسير كاروانيان نبايد شادي و خوشي را بر خود منع وحرام كنند بلكه بايد تا ميتوانند شاد باشند و با چشماني تيزبين به دقت بر طبيعت نگريسته و در ذره ذره خاك، ذرات و اجزاي پيكر انسان را ببينند.

خوش باش كه پخته ان سوداي دي
ايمن شده از همه تمناي تو دي)
(تو شاد بزي كه بيتقاضاي تو دي
دادند قرار كار فرداي تو دي)(۳۳/۱۷۰)
خيام زمانه از كسي دارد ننگ
كو در غم ايام نشيند دلتنگ)
(مي نوش در ابگينه با ناله ي چنگ
زان پيش كه ابگينه ايد بر سنگ)(۹۴/۱۲۷)
تاكيد بر اهميت لحظه هاي زندگي به منظور ترغيب انسانها ، براي بهره بردن كامل از آن است و اين مسئله تاييدي بر سفارشات رفتاري و عملكردي خيام ميباشد.(دم غنيمت شمردن، احساس مسوليت داشتن و ميل كامل به زندگي داشتن). از طرفي لذت جايي ظاهر ميشود كه حس قدرت وجود داشته باشدو خيام سفارش به شادي را در هاله اي از غصه بيان ميكند چرا كه وي به نداشتن قدرت احاطه كامل بر زندگي و نداشتن قدرت و اراده در جامعه و نسبت به ميزان تلاش و آگاهي افراد در جامعه و بستر جامعه آگاه است. تنها فرياد خيام ان است كه به فكر حال باشيد.

(از دي كه گذشت هيچ ازو ياد مكن
فردا كه نيامده است فرياد مكن)
(برنامده و گذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن)(۱۱۰/۱۴۳)

بازگشت خيام به لزوم اغتنام فرصت زندگي از رهگذر انديشه مرگ و تاسف بر نيست شدن، همه زيبايي هاي حيات است.

وقت سحر است خيز اي مايه ناز
نرم نرمك باده خور و چنگ نواز
كاينها كه بجايند نپايند بسي
و انها كه شدند كس نمي ايد باز(۹۰/۱۲۳)

طبع حساس و زيباپسند خيام از جلوه هاي رنگارنگ و دل انگيز زندگي ، سبزه و باغ و گلزار و… تاثير ميپذيرد اما از مشاهده شور و سر زندگي فكر فناپذيري انها به ذهن ازار ميرساند كه در پس اين همه نشاط بي كران ، ظلمت مرگ خواهد بود و سكون و سكوت جاويدان.

چون نيست مقام ما در اين دهر مقيم
پس بي مي و معشوق خطايي است عظيم)
(تا كي زقديم و محدث اميدم و بيم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قديم(۱۰۰/۱۳۳)

(از دي كه گذشت هيچ ازو ياد مكن
فردا كه نيامدهاست فرياد مكن)
(برنامده و گذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن)(۱۱۰/۱۴۳)
اين چرخ فلك بهر هلاك من و تو
قصدي دارد بجان پاك من و تو)
( بر سبزه نشين و مي خور و شادي كن
كاين سبزه بسي دمد ز خاك من و تو) (۱۲۴/۱۵۷)
انكو به سلامت است و ناني دارد
و از بهر نشستن اشياني دارد)
(نه خادم كس بود نه مخدوم كسي
گو شاد بزي كه خوش جهاني دارد(۴۲/۷۵)

خيام مضامين انسان دوستي را مطرح ميكند كه البته در محور اخلاق نيز مضموني اصلي است. مضامين انسان دوستي و عصيان عليه خداوندان زور و تزوير با انديشه هاي فلسفي پيرامون مرگ و زندگي و راز دهر همراه است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.