بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

پنجمین دور بداهه‌سرایی سبزمنش دائر شد

پنجمین دور بداهه‌سرایی سبزمنش دائر شد

شنبه‌شب ۱۱سنبله/ شهریور ماه، ساعت ۹ تا ۱۱ شب طبق برنامه‌ی هفته‌وار، مشاعره‌ی شورآفرینی در مسنجر(پیامخانه‌ی) بنیاد جهانی سبزمنش دائر شد.
بیت‌های پنجمین دور بداهه‌سرایی بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش توسط سید عنایت الله عادلی شاعر معاصر افغانستان جمع آوری شده و اینک بعد از اصلاح و بازنگری مدیریت بخش بداهه‌سرایی(جناب پوهنوال احمد شاه رفیقی) نشر می‌گردد.
چنان‌چه می‌دانید، بداهه‌سرایی آسان نبوده و کار هرکس نیست.
مردم از بداهه‌سرایی نباید انتظار شعر سنائی را داشته باشد.
امیدواریم بخوانید، نظر دهید و با پسند و همگانی کردن تان، باعث تشویق شاعران شوید.
بیت انتخابی:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
(مولوی بلخی)
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
قافیه: فراوان، گلستان، جان، نان، پریشان و…
ردیف: آرزوست

نه باغ و راغ و لطف گلستانم آرزوست
تنها و بی‌کسم لب خندانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

پنهان بیا که دیدن پنهانم آرزوست
دور از حضور بابه و مامانم ارزوست.
سید عادل شاه زایر

جام و می و سرودِ فراوانم آرزوست
در این ایام یک لبِ خندانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

دردم که داده ای تو ودرمانم آرزوست
بارشته ای وفای تو پیمانم آرزوست

#یونس۰صحاح

کابل که زادگاه ی نیاکان ما بود
از کاکه ها شنیدن دستان ام آرزوست

غلام محمد راسخ

من گشنه‌ام و یک لبکِ نانم آرزوست
یا چپس یا که مرغکِ بریانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

آمد بهار و میله یارانم آرزوست
سیر و سفر به دره پغمانم آرزوست

غلام محمد راسخ

یک عمر در بدر شده وخون جگر شدم
یک لحظه بی غمی، ولب نانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

از غزنه می نویسم و ارسال میکنم
عرض ادب به ساحت یارانم آرزوست.
زایر

بیزارم از خزان و بهارانم آرزوست
پرواز شاخه های گلستانم آرزوست

شاذیه عشرتی

تاریک گشته صبح و نفس های زندگیم
صبح سپید و شام چراغانم آرزوست

شاذیه عشرتی

عیش ونشاط باتو که پنهانم آرزوست
یک بوسه ای زچاه زنخدانم آرزوست
علیرضارضایی

من تشنه لب که آب ندیدم درین سرا
یک جرعه ای از آن لب خندانم آرزوست

#یونس۰صحاح

در قصر ها که مهر نباشد نمی روم
مهر و وفا به گوشه‌ی زندانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

دل‌هاست سرد و خانه و هم آشیانه سرد
پول زغال و چوبِ زمستانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

آنکه فریب می‌دهد این خلق خسته را
اعدام او به بندکِ تنبانم آرزوست
امین الله ابراهیمی
😀😀😀

آبادئی به ملک خراسانم آرزوست
عمران مملکت ، سروسامانم آرزوست
شمیلا سرشک

در ملک من که جنگ وجدل موج می‌زند
صلح و رفاه و خوبی دورانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

آن شیخِ باده خور که چو مستانه می‌رود
افتیدنش به چاه خیابانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

هرکس که شادی آورد و غم بدر کند
در شادی‌اش غذای فراوانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

از دست عیب جوئی این مردمان دهر
بی زارم و چو رستم دستانم آرزوست
عبدالمنان حریر

چشمان شهر من شده پُر اشک دختران
یک ناجئی به دختر افغانم آرزوست

بستند گلوی نوحه گران حق پسند
دست غریب نواز جوانانم آرزوست
عبدالمنان حریر

زین مردمان که جملگی گرگ درنده اند
بگریخن به کوه وبیابانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

دل سرد گشته ام ز تمنای هر چه دوست
یک یار مهربان و به فرمانم آرزوست

شاذیه عشرتی

آباد کردن دل ویران مشکلست
من آنچه مشکلست فراوانم آرزوست
علیرضارضایی

از بس دلم گرفته درین شهر بی نگار
صحرا ودشت کوه وبیابانم آرزوست
علیرضارضایی

ای جمع خوش تکلم و شاعر اجازه هست؟
از طبع تان(قند فراوانم آرزوست)
م. ش. ج.

عمریست میهنم زجفا درد می کشد
آسوده گی ملت افغانم آرزوست
شمیلا سرشک

آتش گرفت حاصل عمر ام دریغ و درد
در باغ آرزو نمی باران ام آرزوست

غلام محمد راسخ

در راه عشق ناله و افغانم آرزوست
در بین شهر نعره مستانم آرزوست
میرزاد ولی

من خسته تر ز هجرت و آواره ی وطن
در ملک خود که کوه و بیابانم آرزوست

سید محمد هاشمی

آسودگی رخت سفر بسته هی دریغ
نان و پیاز شهر بدخشانم آرزوست
عبدالمنان حریر

از زنده گی که هرنفسش درد وغم بود
بهتر از آن گوشه ای زندانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

بی تو میان خلوت شب های بی کسی
فوران اشک بر سر مژگانم آرزوست
میرزاد ولی

افتاده ام ز چشم تو هرچند بی گمان
در خانه ای تو یک شبه مهمانم آرزوست
#یونس۰صحاح

گاهی به یاد وعده ی دوران عاشقی
رسم وفا و وعده و پیمانم آرزوست
میرزاد ولی

آرامش و رفاه و کمی نانم آرزوست
صبح قشنگ و یک لب خندان آرزو ست
علی اکبرنجوا

بیمار گشته ام به سراپرده ی شیوخ
ساقی بیار باده که درمانم آرزوست
علیرضارضایی

امشب به بزم تو سر غم می زنم به سنگ
ما را برند به محبس شادانم آرزوست.
زایر

در مجمعی که عشق جهد از صدای آن
برقی چنین که از تپش جانم آرزوست
الماس سبز

چون دوستان من همه آهن دلی کنند
آهنگری و کوره وسندانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

دیدم قلات میمنه و غور را رفیق
دیگر سفر به بلخ و سمنگانم آرزوست
مبین

آن بیت خوش که از لب دلدار می چکد
یک قطره اش بر بن دندانم آرزوست
محمد شریف

درجمعِ دوستان سخن دانم آرزوست
چون برگِ این درختِ گلستانم آرزوست
عبدالقهاربارکزی

بی دوست خوش نیَّم که روم باغ زرنگار
با دوستِ دل پسند به زندانم آرزوست
احمد شاه رفیقی

هرچند زدوستان کسی یادم نمی کند
لیکن سلامتی عزیزانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

من از تخار بلخ تو از بامیان و غور
دلبر بیا که لعل بدخشانم آروزست
زین الدین محمدی

از این جهان عاطفه کُش ، جانم آرزوست
آرامش و رفاه و کمی نانم آرزوست
یک عمر درسیاهی شب مانده در عزا
صبح قشنگ و یک لب خندانم آرزوست
علی اکبرنجوا

این اصفهانِ نصفِ جهان نیست مأمنم
غزنین و بلخ و دره ی پغمانم آرزوست
علیرضارضایی

دیدم نگاه و گیسوی درهم کشیده ات
بر گرد خویش گیسوی پیچانم آرزوست
میرزاد ولی

از ما که روشنیِ خیابان گرفته اند
شیطانک ام به گوشه‌ای ایوانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

بغضم زیاد و جایی سخن گفتنش نماند
آنجا که حرفِ خویش زنم آنم آرزوست
امین الله ابراهیمی

بسیار مشکل است بداهه سخن زنی
راه و طریق و شیوه آسانم آرزوست
زایر

ما با کدام جرم چنین خوار گشته ایم
آن حرمت و کرامت انسانم آرزوست
شمیلا سرشک

بگر فته اند آب و غذا از کف زنان
یک آدم سخی به وطن جانم آرزوست
عبدالمنان حریر

خواهم سرشک چشم ترا خشک تر کنم
ازبهر یار منصبِ دربانم آرزوست
احمد شاه رفیقی

دق گشته ام به پشت لبی خنده دار تو
امشب عزیز خنده ی جانانم آرزوست
میرزاد ولی

یادی بکن زیار قدیمت که می رود
زین شهر بی ثبات گریزانم آرزوست
#یونس۰صحاح

بغضم زیاد و جایی سخن گفتنش نماند
آنجا که حرفِ خویش زنم آنم آرزوست
امین الله ابراهیمی

معشوقه ای نداشته ام ناز او کشم
یک یار چیز فهم وسخندانم آرزوست
سیدعنایت الله
بهر نجات ملت خود نزد بی نیاز
از عمق دل ناله و افغانم آزروست
شمیلا سرشک

در زیر نور ماه وشب ی تار انتظار
پنهان با تو باده پنهان ام آرزوست
غلام محمد راسخ

ازبس که نا امید، پریشان وناخوشم
یک حرف از زبانِ تو جانانم آرزوست
عبدالقهاربارکزی

بازار حسن سیم تنان پر ز رونق است
هریک به جان خریده، دو چندانم آرزوست
غلام محمد راسخ

قدت چو سرو ناز ومنم پا شکسته ام
دستم قصور وچاک گریبانم آرزوست
میرزاد ولی

بشنیدم از زبانِ همه وصف حسن خوب
شرم وحیاو عشوه خوبانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

دق کرده ام و چاره ی دیگر ندیده ام
لبریز بغضم و کمی قلیانم آرزوست
میرزاد ولی

این روز ها که سخت وطن در مصیبت است
یک پهلوان چو سام نریمانم آرزوست
#یونس۰صحاح

در هرقدم که شادی و شادکامئی شما
خنده بلب وچهره ختدانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

پرواز آن کبوتر صلح در فضای عشق
خیلی سریع و خیلی شتابانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

دق کرده ام و چاره ی دیگر ندیده ام
لبریز بغض و یأسم و قلیانم آرزوست
میرزاد ولی

صبرم زدست رفت ونیامد نگارِ من
مارا پیام دولت خوبانم آرزوست
بارکزی

خواهم سرشک چشم ترا خشک تر کنم
ازبهر یار منصبِ دربانم آرزوست
احمد شاه رفیقی

خواهم همای دلخوشی هایم همیشه شاد
دور از قفس با پر پروانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

دلتنگم از مسافرت،ازگشت، از گذار
برگشتن دوباره بدخشانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

درنیمه شب خواهش بی جا عجب بود
انگور غزنه لوگر وپغمانم آرزوست
علیرصارضایی

چشمش پیاله قاش دو آبروچو ماه نو
شعری به وصف آن لب خندانم آرزوست
غلام محمد راسخ

گر وعده هست بعد بهاران فرارسی
بر این فراق فصل زمستانم آرزوست
م. ش. ج.

جانم بیا تخار چراغان کنم برات
فردا بیا که دیدن یارانم آروزست
زین الدین محمدی

حالا وطن به خون شناور شده عزیز
گرز و کمان رستم دورانم آرزوست
سید محمد هاشمی

گرپول بازنشسته گئی ما نمی دهند
رفتن به سوی کشور ایرانم آرزوست
احمد شاه رفیقی

رفتی ز من و بعد فراقت عزیز دل
مرگی میان چکش و سندانم آرزوست
میرزاد ولی

غم‌ می‌چکد ز دیده‌ی این خَلقِ پر ز درد
لبخند و خنده های فراوانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

یارب مگر فصل بهاران رسیدنیست
ما را فقط که شادی یارانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

سرمای زهمریر زمستان مصیبت است
گرمای روحبخش بهارانم آرزوست
علیرضایی

من بیکس غمین مهاجر شده اسیر
بس خسته ام ولایت پروانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

در سر هوای خنده و شادی ندارمت
کُنج فراق و گوشه ی پنهانم آرزوست
میرزاد ولی
سر را گذار لحظه‌ای در سینه ام رفیق!
گیسوی دوست پیش دو چشمانم آرزوست
محمدشریف جمشیدی

یاران کجاست آرش و یاران کجاست تیر
یک نعره ای ز بیشه ی شیرانم آرزوست
#یونس۰صحاح

ای کابل ای عروس دلارا ی این وطن
زیبِ زمانه زینت دورانم آرزوست
غلام محمد راسخ
شب خوش دوستان مرا خواب می برد
فردا رسم وظیفه سبک آنم آرزوست.
زایر

شادی نصیبِ ما نبود، خاطرات خوش
رویایِ سرزمینِ پریشانم آروزست
بارکزی

یخ بسته ام به کنج زمستان بی‌کسی
باغ امید و فصل بهارانم آرزو ست
علی اکبرنجوا

پژمرده گشت گلشن زیبای این وطن
سرسبزیی به فصل بهارانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

سرما زده به هر در و دیوار زندگی
یارب بهار و سبزی پغمانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

دانم که وصل دوست میسر نمی شود
از این به بعد گوشه ی دامانم آرزوست
میرزاد ولی

پیر و جوان این وطن قامت دوتا و سرد
یارب! فضای امن گلستانم ٱرزوست
ملالی” مهربان”

جز درد در نگاهِ یتیمان چه دیده ایم
یک سُفره نان پُر به یتیمانم آروزست
بارکزی

خوش بو ست هر یکی گلی زیبا بدست یار
بوی معطر از تنِ جانانم آرزوست
غلام محمد راسخ

خوابم ربود ور نه دراین گیر و دار شعر
تا وقت صبح نغمه‌ی یارانم آرزوست😄
محمدشریف

نصف وطن مجرد و بی همسراست دریغ
ازبهرشان ندیم مسلمانم آرزوست
احمد شاه رفیقی

در هر قدم عشق تو باشد امید من
از بهر تو لاله و ریحانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

مامِ وطن چرا مرا ازخویش رانده است؟
گمگشته یوسفستم وکنعانم آرزوست
علیرضارضایی

امشب برای دیدن روی تو آمدم
غزنین و بلخ هم چو تو پروانم آروزست
زین الدین محمدی

گرچه عزیزمصری زلیخای دیگرم
اما چه سود یعقوب و کنعانم آرزوست
میرزاد ولی

من رفته ام که مهمان یک عزیز، شوم
بازهم به همچو بزم تو مهمانم آرزوست
سید محمد هاشمی

جز درد و غم به چهره مادر چه دیده ایم
یارب! فضای امن به نسوانم ٱرزوست
ملالی” مهربان

از رسم ، عنعناتِ فراوان ازدواج
یک ازدواج ساده وآسانم آرزوست
بارکزی

نصفِ وطن مجرد و بی همسراست دریغ
ازبهرشان زنان مسلمانم آرزوست
رفیقی

گپ گپ خواب گشته همه خواب می روند
یکدانه یار عاشق حیرانم آرزوست
میرزاد ولی

میهن چرا به دام بلا شد دچار حیف
آباد باد خاک جوانانم آرزوست
زین الدین محمدی

دستم بگیر تا که مرا غم رها کند
بودن کنار یار سخندانم آرزوست
شمیلا سرشک

قامت دوتا شدم چو در ملک بیکسی
یارب!مرهمی لب خندانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

دورم ز ملک خاک دلیرانم آرزوست
با دوستان میله ی پغمانم آرزوست
صدیقه “یوسفزی”

از بار گاه رحمت ات بر ما کرم نما
یارب ز روی لطف تو ایمان ام آرزوست
غلام محمد راسخ

وحدت گزین شو وتو دستم رها مکن
ٱسایش دوباره عزیزانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

یارب به لطف خویش مران از درت مرا
از این جهان بردن ایمانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

خاک وطن شده که پا مال دیگران
میهن بیام گل گلستانم آروزست
ز ین الدین محمدی

تا سیر در بلندی و دریا کنم رفیق
کشتئ نوح، فرش سلیمانم آرزوست.
زایر.
از ترس محتسب که نبیند من وترا
یک ازدواج خفیه وآسانم آرزوست
رفیقی

راستی که ازدواج مگر خفیه می شود؟
آخندِ بی کلاه ، شاهدانم آرزوست
بارکزی

بی خانم قدیمی عروسیست خفیه یار !
توی و خوشی به کاخ سلیمانم آرزوست
احمد شاه رفیقی

یارب ! ترحمی بدل داغدار ما
ما را رهایی زین خس و توفانم ٱرزوست
ملالی” مهربان”

گرم است هوای شهرِ غریبی زیاد زیاد
دریاچه های قشنگ بدخشانم آرزوست
کریمی
غمگینم و به گوشه‌ی غربت نشسته ام
گشت و گذارِ کوه‌ی بدخشانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

سست است عهد و وعده و پیمان گلرخان
مجنون لقا خیال ی بیابان ام آرزوست
غلام محمد راسخ

من نا سپاس نیستم ای خالق جهان
هرچه که لطف کردی بمن آنم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

یارب به حالِ خسته ما کن ترحمی
یک خنده برلبانِ عزیزانم آروزست
بارکزی

آشفته ام به کشور ترکان ولی مرا
آرامش و آسایش و پروانم آرزوست
صدیقه “یوسفزی ”

پرسید آرزوی تو چیست گفتمش همین
بگذاری سر به گوشه دامانم، آرزوست.
زایر.

من خود که اهل شوخی و شادی چو نیستم
یار قشنگ و شوخک و شیطانم آرزوست
میرزاد ولی

عاصی منم که تا به سحر ناله می کنم
لطف و کرم ز درگه سبحانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

دور از دیار خویش به غربت سرای تو
یارب مرا که ملک خراسانم آروزست
زین الدین محمدی

در خواب هم ندیده ام آن میوهِ وطن
چکوتره و مالته ی لغمانم آرزوست
صدیقه “یوسفزی”

وصل دو دل بدون هیاهو نمی شود
جنباندنِ دو شانه به میدانم آرزوست
امین الله ابراهیمی
😉😉

کابل عزیز و مردم کابل عزیز تر اند
یک یارک عزیز ز بدخشان ام آرزوست
غلام محمد راسخ

گرم است هوای شهرِ غریبی زیاد زیاد
دریاچه ی قشنگ بدخشانم آرزوست
کریمی

از دوستان تیغ زبان سخت ناخوشم
یک دشمن درنده به میدانم آرزوست
سیدعنایت الله عادلی

در سر هوای سیر و سیاحت شده مرا
با صد سرور میله پغمانم ٱرزوست
ملالی” مهربان”

مسعود من فدای کلاه و پکول تو
مثل شما دو مرد به میدانم آروزست
زین الدین محمدی

آن آب رفته باز بگردد به جویبار
هرگوشه ای وطن چو گلستانم آرزوست
بارکزی

خونابه گشت این دل بشکسته از جفا
یک با وفا یار ی قدردانم آرزوست
غلام محمد راسخ

شب خوش و شمع و جمع شما با دوام باد
خوابم گرفت خواب فراوانم آرزوست
میرزاد ولی

در لابلای قصه وشعر و شراره ها
یک بوسه ای که ازلب جانانم آرزوست
کریمی

دیریست از تو دورم ایا مادر وطن
آغوش تو و مهر فراوانم آرزوست
صدیقه “یوسفزی”

میهن فدای نام ونشان و شکوه تو
نام تو بر بلندی کیهانم آرزوست
شمیلا سرشک

زاغ و زغن چو لانه نموده در این وطن
پر پر شوند، زبون شدن شان ٱرزوست
ملالی “مهربان”

راحت بخواب دوست گرامی شبِ توخوش
هرچند درکنارِ رفیقانم آروزست
بارکزی

عالم همه شده ست جهنم برای من
یک مرگ بی خبر، زخدا جانم آرزوست
معصومه غزل

خاموش گشته صوت هزاران وبلبلان
ما را صدای بلبل خوشخوانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

در نیمه شب چو نی به نوا آید از فراق
آهنگ و شعر و نغمه هجران ام آرزوست
غلام محمد راسخ

پیدا نشد مرد که با جهل جنگ کند
هم چون که رابعه به خواهرانم آروزست
زین الدین محمدی

مادر نشین سجده بنام تو سر کنم
بعد خدای رضای تو مامانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

شور و نوای نیست در این گوشه‌های باغ
آن چهچه های بلبلِ خوش‌خوانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

من مرغ دام عشق، ندیدم رضای دوست
جرم مرا مگوی، که زندانم آرزوست
شمس

رسم و فضای دلبری در کوچه های عشق
دار نوید عشق که بهارانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

ام شب هوای کوچه، پر ازعطرموی توست
هرشب بیابیا که همین سانم آرزوست
کریمی

در هر بداهه گویی تویی قوَتِ دلم
پاک کردن سرشکِ عزیزانم آرزوست
رفیقی

در نیمه شب چو نی به نوا آید از فراق
آهنگ و شعر و نغمه ی چوپانم آرزوست
غلام محمد راسخ

مارا دیگر ، مگر زچه خاکی سرشته اند ؟
بیکار نشسته گفته روییم آنم آرزوست😂
شمیلا سرشک

جمع آوری کی می کند ابیات امشبم؟
یک داوطلب ز جمعِ جوانانم آرزوست
رفیقی

از دوستان که هیچ کسی کاکه گی نگرد
برمن که اعتبار کنی آنم آرزوست
عادلی

آزرده است خاطر ام و جای شکوه نیست
پر سیدن احوال پریشان ام آرزوست
غلام محمد راسخ

از ما نوا و خنده و شادی گرفته اند
یک لحظه شادی بر رخِ جانانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

یاران و دوستان وعزیزانِ سبز منش
وقتِ شما بخیر، زدل وجانم آروزست
بارکزی

حال شما چگونه بود راسخ عزیز؟
خرسندی شما وعزیزانم آرزوست
شمیلا سرشک

با معذرت که وقت نداشتم عزیز دل
ورنه سراپا خدمتِ یارانم آرزوست
امین الله ابراهیمی

از مردم عزیز دلم ناامیدشد
یک مرد عادلی زسیدانم آرزوست

رفیقی

من می کنم جمع آوری ی این بداهه را
دیگر پیام نکردن یارانم آرزوست
عادلی

ما کاکه نیستیم ونداریم کاکه گی
یک گاکه گی زبین جوانانم آرزوست
شمیلا سرشک

یک بی سوادم وزهنر بو نمی برم
مارا فقط کناربه یارانم آروزست
زین الدین محمدی

پرچم بلند باشی تو ای کاکه ی عزیز
قوت برایت ا زحئی سبحانم آرزوست
معصومه غزل

رحمان تویی رحیم تویی کردگار ما
ما را ببخش که توشه ایمانم ٱرزوست
ملالی” مهربان”

دل گیر ونا امیدم از این زندگی، ولی!
رقص رفیقِ ناز وغزلخوانم آرزوست
کریمی

ای دوست افتخاری نصیب تو می شود
یک دامنی غزل ، به عزیزانم آرزوست
بارکزی

دیگر مرا هوای سرودن نمانده است
آغوش سبز دفتر و دیوانم آرزوست
شاذیه عشرتی

حرف تو و کلام تو پیغام کاکه گیست
همچو شما کاکه دوران ام آرزوست
غلام محمد راسخ

امشب کنار یار مرا لذت دیگر
گلهای سرخ گوشه ی دامانم آروزست
زین الدین محمدی

پر پر مثال گل شدنم دیده ام‌ به چشم
چون عطر گل به دامن دورانم آرزوست
شاذیه عشرتی

تک واژه الهی مادر یگانه یی
لبخند بلب چهره تابانم ٱرزوست
ملالی “مهربان”

در دیده های خسته من خواب می شوی
در خواب با تو وصلت پنهانم آرزوست
وحیده مژگان

در ناله های هرشب من اشک می شوی
با تو شبانه دیده گریانم آرزوست

وحیده مژگان

ای آرزو رفته مرا جستجو کنید
در غم تپیده زلف پریشانم آرزوست

شاذیه عشرتی

از خشک سال های محبت خزان شدم
فصل بهار ونم نم بارانم آرزوست
یونس صحاح

از هر سروده های شما شاد می شوم
بزم دگر به شام غریبانم آرزوست
هما احدلیان

خیلی گرسنه ام آ های جیغ می زنم
حلوای سرخ، گندنه و نانم آرزوست.
زایر

بی دوست خوش نیَّم که روم باغ زرنگار
با دوستِ دل پسند به زندانم آرزوست
رفیقی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.