تماس: [email protected]
نفس در بند آب وگل خط پرکار میگردد
بهارغنچهی دل نشگفد خونبار میگردد
نسیم صبح گلشن شش جهت عطر سمن بیزد
ز هر برگ صنوبر مرحبابسیار میگردد
بساط عدل گستر باش و مضمون ادب پرور
که طفل بستر آغوش، حکمت بار میگردد
الفبای مروت در دل احباب باید جست
کلام نغز و شیرین لوءلوی شهوار میگردد
قیامت میکند نقد سخن در عرصهی دانش
فروغ گرم بینش مصلحت پندار میگردد
هجوم سعی از فرجام استغنا مجو هرگز
چو نور مِهر پشت سایهی دیوار میگردد
مباد آندم که جور ناکسان بازی کند باما
طلوع جلوه خورشید شام تار میگردد
دماغی پرورد افسون حرص آرزومندی
هوای سرکش غول هوس بیدار میگردد
چه پنداری خرام سرکش دولت پناهان را؟
غبار ارچند برخیزد ولی هموار میگردد
رعونت دستخوش مردان بیمقدارخام اندیش
گهی نعل خرش سازند و گه رهوار میگردد
درین وادی همه سرگرم آزند و طمع افزون
طبیعت واژگون افتد همه لش خوار میگردد
مباش اندر کمین التفات این سبک مغزان
که نیک و زشت ثبت دفتر آمار میگردد
ز ابنای زمان هرگز مکن اندیشهی ساعی
به کام سفله خویان گنبد دوار میگردد
سید عتيقالله ساعی