بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

حضرت نان/ محرابی صافی

حضرتِ نان!
.
خانه‌ات آباد
لحظه های دیدنت
روی ذهنِ اهل این دنیا
چون حنای پاک دستانِ عروسان
حک شده است و…
عشق پاکت در میانِ قلب هر دلداده جاری
عطر نازت تا درونِ خانه می‌پیچد
نبض دستانِ عزیزانت چو معشوقِ که بیند
عاشقش را
تند می‌گردد!
حضرتِ نان!
عاشقانت را اگر بی مهر بگذاری
جای بوی گرمی‌ِ تو…
این زمین بوی جهنّم باز خواهد داد
پیروانت چشم بر راه اند
تا ز لطف و مهربانی‌ات
قطره ای بر حلق این بیچاره ها
همچو ابرِ نو بهارانی رها سازی!
حضرتِ نان!
مردمانِ مستمندِ شهر
بهر پاس و احترامت
در بدن احرام می‌بندند
آرزوی یک جماعت
دیدنِ روی قشنگِ توست
هچو ماه شب
یا چو نورِ آفتابِ صبح
روی نازت را هویدا کن
حضرتِ نان!
آرزوی دیدنت تنها نه اهل درد را
شاه دوران را به سوی
قبله می‌آرد
دوست‌دارانت فراوان است
عاشقانت را
چون یتیمِ بی‌کس و تنها
در میانِ درد و غم تنها رها کردی؟
یک جماعت بی تو چون یوسف
در میانِ چاه صحرا
آخرین موجِ نفس ها را
چون صدای
تک تکِ ساعت ز عمیقِ قلب بیرون کرده و
در حضورِ دوست مشتابند
چونکه غیرِ دست پر مهرت
کاروانِ زین حلاکتگاه تاریک
رد نخواهد شد
حضرتِ نان!
عاشقانت را شکیبایی نماند
یا بیا، یا…
هم بمیران
زجر را پایان بده….
۱۴۰۱/۰۷/۱۶
#محرابی_صافی

ارسال یک پاسخ