تماس: [email protected]
غزل/ دکتر شفیقه دیباج(عضو ارشد بنیاد جهانی سبزمنش)/ سویدن
غزل/ دکتر شفیقه دیباج(عضو ارشد بنیاد جهانی سبزمنش)/ سویدن
گریزانم، گریزانم، از این شب های یلدایی
کجایی آفتاب من، بیا و کن تجلایی
من از دیروز میآیم، به امیدی که فردا را
کنی آیینهبندان و سحرها را بیارایی
در این دنیای خالی، من پرم از حجم خاموشی
صدا شو در گلوی من، برآرم تا که غوغایی
برایم قصه کن از عشق، از ابریشم رویا
چنان زیبا که روحم را کنی لبریز زیبایی
به گرداگرد من بیگانهگی دیوار میسازد
به تنگ آمد دل تنگم، ندارم تاب تنهایی
چراغی ساختم از انتظارِ چشم بیدارم
به امیدی که راه خویش مییابی و میآیی
من امشب غرق در خویشم، مرا از من رهایی ده
که خواهم آنچه میخواهی، کنم هر آن چه فرمایی
بیا امشب مرا با خود ببر تا مرز بیهوشی
که بیزارم ز هشیاری و پرهیز و شکیبایی
دکتر شفیقه دیباج(عضو ارشد بنیاد جهانی سبزمنش)/ سویدن
۱۸ اکتوبر ۲۰۲۳