بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

چند نکته در باره‌ی “عاصی”/ دکتر جاوید فرهاد

چند نکته در باره‌ی "عاصی"/ دکتر جاوید فرهاد

(به‌مناسبت ششم میزان، بیست‌ونهمین سال‌روز شهادت سپیدارِ بلند قامتِ شعر پارسی؛ قهارِ عاصی)

• هر شاعرِ صاحب‌روشی، شبیه خودش هست؛ حتا اگر رگه‌های تاثیر پذیری مفرط از شاعرانِ مطرحِ دیگر را هم داشته باشد، باز هم او شبیه دیگری نیست و هیچ‌کس هم مانندِ او نخواهد بود.

• “قهار عاصی” هم درست هم‌رنگِ خودش بود؛ روستایی‌زاده‌ی شهر نشین که آتش به‌جانِ واژه‌ها زد.

• از سپیدار و مزرعه‌ی سبزِ گندم تا کوتلی و گُلِ سوری گفت.

• عاصی روحِ تغزّلی مفرط داشت؛ اما این روحِ تغزلی را به‌گونه‌ی شگفت با زبانِ حماسه و مناسباتِ اجتماعی گره زد.

• زبانِ شعرِ عاصی لب‌ریز از ترّنم بود. از عاشقانه‌های جان‌نشین آغاز کرد، در پردازش‌های حماسی شاعرانه‌گی‌اش را قشنگ تجربه کرد؛ اما در نگرش‌های سیاسی پسینش (به‌ویژه در جزیره‌ی خون)
اُفت کرد و شعار زده شد. دلیلش هم حسی‌اندیشی نه، بل احساسات‌زده‌گی‌ ناشی از دگردیسی‌های حباب‌گونه‌ی سیاسی بود که پسانش به یاس و سرخورده‌گی انجامید و او را تا جایی انزوا پذیر ساخت.

• عاصی در نخست، آرمان‌شهری از حضور “مجاهدان” و به‌تعبیر خودش “پیروزی” آنان در مخیله‌ داشت که با درگیری‌های تنظیمی مجاهدان در دهه‌ی هفتاد هجری-خورشیدی، این آرمان‌شهر ویران شد.

• قهار عاصی از معدود شاعرانی بود که زود؛ اما به‌گونه‌ی فراگیر در افغانستان مشهور شد و به‌دلیل استعداد سرشار و زمینه‌سازی‌هایی که برایش انجام شد، همه از او به‌گونه‌ی گسترده استقبال کردند؛ موردی که تا حدّی برخی از شاعرانِ هم‌عصرش را سخت حرمان‌زده و عصبانی می‌کرد.

• یکی از مواردی که سبب شهرتِ فراگیر عاصی برای مخاطبانش شد، ترانه‌هایی بود که در ساخته‌هایی از “فرهاد دریا” پخش می‌شد و نیز حضورش در نشست‌های ادبی که هرازگاهی از یگانه رسانه‌ی دیداری و شنیداری رسمی (رادیو-تلویزیون افغانستان) بازتاب می‌یافت و دوست‌دارانِ شعرش هم‌واره از او استقبال و ستایش می‌کردند و در محافلِ شعرخوانی برایش کف می‌زدند و بهبه می‌گفتند؛ چیزی که او در آن زمان سزاوارش هم بود.

اما شاید یکی از انگیزه‌هایی که برای برخی از شاعران ایستایی بار می‌آورد، “چَک چَکی اندیشی”، “بهبه گفتن”های غیرِ مُجاز و شاعرزده‌گی‌های بیش از حدّ باشد؛ چیزی که بسیاری از شاعران، به‌ویژه عاصی زنده‌یاد در گیرِ آن بود.

• ولی یادِ مان باشد که عاصی با شعرش، زبانِ یک‌نسل از شاعرانِ جوان پس از خودش را در دهه‌ی شصتِ هجری‌- خورشیدی متحوّل ساخت.
طبیعتِ بومی را وارد حوزه‌ی شعر کرد. گل و گیاه و درخت و دریا و ده‌کده و … با خاصیّتِ طبیعی‌ شان، به‌زبانِ شعرهایش شاعرانه‌گی بخشود.

• ریشه‌ی این بومی‌گرایی طبیعی در شعرش، از روحِ روستایی خودش آب می‌خورد؛ روحِ ناآرامی که در پی تخلیه‌ی خودش به کمک کلمه‌ها بود.

• عاصی به‌باورِ من، معجونی از گرایش‌های عرفانی، عاشقانه و حساسیّت‌های سیاسی عصرش بود؛ اما شگفتی‌اش این بود که این سه عُنصر را در زبان تغزل قشنگ بازتاب داده بود.

• عاصی مانندِ هر شاعرِ جوششی دیگر دنبال واژه‌ها در شعر نمی‌گشت؛ بل این واژه‌ها بود که او را دنبال می‌کرد.

• عاصی مانندِ هر شاعرِ دیگر خودشیفته‌گی داشت؛ اما این خودشیفته‌گی‌اش هر روز او را به‌بازدهی تازه از دنیای شاعرانه‌اش وا می‌داشت.

• و سخنِ آخر این‌که: قهارِ عاصی شبیه شعرش بود؛ گرم‌مزاج، لب‌ریز از شعر و شعورِ شاعرانه و همیشه عاشق.

• که می‌داند درختِ تشنه‌ی تنها چه می‌خواند؟
به زیرِ آفتاب از آب، از دریا چه می‌خواند؟

که می‌داند که این درویش بالاها، بلندی‌ها
برای سبزه‌های رودبار آیا چه می‌خواند؟

برای باغ شاید از جدایی‌ها غزل گوید
برای کفترِ دیوانه‌ی صحرا چه می‌خواند؟

که می‌داند که این عاشق به‌دنبالِ گُلِ سوری
چه برگ از دیده می‌ریزد، بهاران را چه می‌خواند؟

خدایا این درخت، این جوره‌ی من رو به‌تنهایی
چه کاکُل می‌کشد ازبادها، وز ما چه می‌خواند؟

که می‌داند که آزادیش را در خلوتستانش
چراغِ روشنِ وادی‌بر و بالا چه می‌خواند؟

به آوای گلوی جنّتی‌ها تنگ می‌آید
که می‌داند درختِ تشنه‌ی تنها چه می‌خواند؟ (عاصی)

نامش جاودانه باد!

جاوید فرهاد

ارسال یک پاسخ