تماس: [email protected]
کودک/ مسعودآزاد بخت(عضو محترم بنیاد جهانی سبزمنش)
کودک/ مسعودآزاد بخت(عضو محترم بنیاد جهانی سبزمنش)
مثل کسی که زانوی غم را بغل گرفته است
تا به شکل اندوه بر واژه ها آوار شود
نگاه می کنم به چشم های بی تابی
که درونِ تاریکی آرزوی کودکانِ فلسطینی را
قَد می داد به ارتفاع پرواز؛
انگار زمین دور آرزوهایش می چرخید!
آوار یا آواره؟
دوباره انتخاب
تنها سهم کودکان فلسطینی را به شلیک متهم خواهد کرد
گلوله ها را گواه خواهم گرفت
هنگام ضجه های مادری که نوزادش را بغل کرده بود
سرد می شد فهمید
که چشمانش خشک
دستانش
آه!
درونِ دستِ مادر گرم بود!
درد دارد دستانت بنویسد
که شهادت به وقت ولادت هنوز جریان دارد!
حتی اگر هفت روز دنیا را دیده باشی
می فهمی که مشت های گره کرده
سنگ هایی که شیطان را می زنند
ایمان هر مسلمان خواهد بود،
اینجا صدای دخترکی می آید:
بابا کجاست؟
دارند می گردند خرابه های شهر عشق را
انگار دوباره برای مدتی نگاهش را می چکاند
به جمعیت باورهای به جا مانده!
زنده به گور می شد آرزوهایی که
بدون درسِ الفبا روی احساسش جاری بود!
مگر می شود دختر باشی
و آرزوهایت ر ا بدون احساس دور بریزی؟
همینجا گریه اش می گیرد
دخترکم
دخترکم
گریه نکن، اینجا همیشه آشوب است!
نوزادانمان را می زنند
توپ
تانک
موشک
صدای شلیک می آمد
موج موج کبوتران را پرواز می داد
آه
پرواز
چندمین بار است پای خانه های آوار سبز شده ای؟
تا کودکانی که هنوز راه رفتن نیاموخته اند
را بیاموزی که زندگی در هوای پرواز زیباست!
جنگ که باشد فرق دارد کجا ایستاده باشی
مثلا” دست های سرد تاریخ
می تواند روی شهر بنویسد
دخترک بابا شهید
روحش شهید
آرزوهای شهید
کجای تاریخ ایستاده است؟
مسعود آزاد بخت