بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

دکتر مریم جلالوند(عضو فعال و موثر بنیاد جهانی سبزمنش)

دکتر مریم جلالوند

 شاعر و نویسنده و ترانه سرا 

  دکتری زبان و ادبیات فارسی

مدرس دانشگاه

 

مجری تخصصی انجمهای شعر و ادبیات 

 

دارای تالیفات زیادی از جمله کتابهای:

 

ناله های قو

 

زنبق های وحشی 

 

انیس خلوت تنهایی

 

غریبانه در اوج

 

سکوت جاودان 

 

و همچنین دارای ۳ مقاله در زمینه ادبیات به نام های:

 

۱_نکته های نگارشی و ویرایشی کتاب متون نظم و نثر عربی کلیله و دمنه

 

۲_دین گرایی در شاهنامه فرودسی

 

۳_ضرورت نگارش تاریخ نویسی جامع در حوزه ادبیات معاصر

 

مهارتها:

رانندگی

سوارکاری

خوانندگی

عکاسی

طراحی لباس

 

 

منتخب اشعار دکتر مریم جلالوند

 

گاه از آیینه می پرسم بگو من کیستم

این که رو در رو شده با خود مگر من نیستم

 

شادی ام یا غم که دایم می گریزم از خودم

صورتک بردار از رویم بگو من چیستم

 

پیه دوزخ را به تن مالیدم از حرص هوس

شب که در آغوش نامحرم به مستی زیستم

 

آدم دلداده را در کار خود تدبیر نیست

ذره ای حتی از این کرده پشیمان نیستم

 

تا زمین خوردم به خود گفتم به دلسوزی غیر

احتیاجی نیست ،روی پای خود می ایستم

 

بغض گاهی در گلویم شد تب آتشفشان

سوختم از خنده های خود ولی نگریستم

 

مریم جلالوند/

 

 

اشتیاقم به تو و وصل تو دیدن دارد

وصفِ تو از سرِ این شوق شنیدن دارد

 

حرف داری تو هم اندازه ی من اما نه

لبِ تو جای سخن نیست مکیدن دارد

 

حسرتی نیست به پایان ببری بعد از این

که به آغوشِ تو تن قصدِ رسیدن دارد

 

باغم از جاذبه ی سیب و صدا خالی شد

چون که پیراهنی از عشقِ تو بر تن دارد

 

لخت در دشتِ جنون پرور حاصلخیزت

غنچه ی بسته دهان میلِ دریدن دارد

 

خوب شد حال دلم خوبترینم،با تو

زندگی ارزشِ یک عمر دویدن دارد

مریم جلالوند/

 

 

جسم بی بال مرا اول شب خاک کنید

از سراندیشه ی پرواز مرا پاک کنید

 

من خودم را به خودم باخته ام بی معنی ست

دیده ای را سر این مسئله نمناک کنید

 

هر کسی مثل من آواره ی تنهایی شد

همطرازش همه جا با خس و خاشاک کنید

 

این بیابان جنون خیز فشار آلوده

جایگاهم شده پس پیرهنم چاک کنید

 

بگذارید بپیچد همه جا بوی شکست

ای رقیبان ظفر یافته، کولاک کنید

 

ببرید و خبرم را برسانید به کوه

دردها را همه تبدیل به پژواک کنید

 

درکم از بودن و رفتن پی پندار شماست

که از این رفتن بی وقت چه ادراک کنید!

 

من دوتا بال به خورشید بدهکار شدم

نام من را پس از این از همه جا پاک کنید

 

مریم جلالوند/

 

 

 

هیچکس مانندِ من از زندگی دلگیر نیست

هیچ چشمی تا به این حد شاهدِ تزویر نیست

 

ای اجل با من مدارا کردنت بیهوده است

روحم از بی‌حاصلی دیگر به تن زنجیر نیست

 

زود باش این آدمِ از خود بریده خسته است

زود باش این واقعه بر من چنان هم دیر نیست

 

مار این فانی‌کده بر دوش‌های سردِ خاک

از خوراکِ مغز آدم‌های عاشق سیر نیست

 

زندگی یا مرگ؟ هرگز شک نکن هر چه که هست

خاطراتِ او در این تصمیم بی‌تأثیر نیست

 

مریم جلالوند/

 

 

 

ای آنکه به اکراه دل از دوست بریدی

شاید که کسی هیچ نداند چه کشیدی

 

آرام سفر کن به دیاری که نگویند

دیگر سخن از آنچه که تا حال شنیدی

 

گفتند که دل زنده شود با نفسِ عشق

من مُردم و ای عشق به دادم نرسیدی

 

پرواز نیاموختی ای مرغ گرفتار

گیرم که قفس باز شد از دام پریدی

 

سرمایه‌ی یک عمر عبادت به چه ارزد

نسبت بدهندت اگر آخر به پلیدی

 

من شوقِ تو را دیدم از اول ز نگاهت

اما تو چه، فریادِ مرا هم نشنیدی

 

با آنهمه شوری که به سر داشتی ای دوست

روی چه حسابی دل از این خانه بریدی

مریم جلالوند/

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.