بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

هشتمین دور بداهه‌سرایی بنیاد جهانی سبزمنش

هشتمین دور بداهه‌سرایی بنیاد جهانی سبزمنش

شب یکشنبه اول میزان ۱۴۰۲مطابق ۲۳ سپتامبر۲۰۲۳م. طبق برنامه، مشاعره آنلاین و بداهه‌سرایی دلچسپی توسط شاعران بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش در پیام‌خانه‌ی گروه دائر شد و دو ساعت ادامه داشت.
بیت‌های بداهه‌سرایان، توسط سیدعنایت الله عادلی شاعر خوب معاصر کشور جمع آوری و توسط خدمتگزار مردم احمد شاه رفیقی منتظم و مدیر برنامه‌ی بداهه‌سرایی ویرایش، اصلاح و نشر گردید.

بیت انتخابی:
هم‌وطن در کشور خود سوگ‌واری را ببین
در عزای بی‌گناهان اشک‌باری را ببین
احمد شاه رفیقی
بحرِ رمل مثمن مقصور
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

ای فقط اینجا چه گل پر پر شده است ای هموطن
در فراقِ نو جوانان آه و زاری را ببین
انور نظری

«هم وطن در کشور خود سوگواری را ببین»
آه و فریادِ یتیمان، اشکباری را ببین
عتیق الله فیضی

اتفاقات سیاه و تلخ جاری را ببین
در دل مجروح میهن زخم کاری را ببین
شکرمحمد غفورے

در وطن هر روز پر پر می‌شود گل لاله ها
بعد مرگ یوسف‌اش این بی‌قراری را ببین
انور نظری

قهرمان گویند این‌جا قاتلان خلق را
بر سرِ صدرش مدالِ افتخاری راببین
احمدشاه رفیقی

آنکه جیبش خالی از نوت صدی بود سالها
حال درهر جیب او نوت هزاری راببین
رفیقی

تا هنوزم داغ دلبر از دل من گل نشد
عشق پاک لیلی و مجنون و خواری را ببین
انور نظری

اتفاقات سیاه و تلخ جاری را ببین
در دل مجروح میهن زخم کاری را ببین
شکرمحمد غفورے

تا که گندم می کنم داس از دلم آه می کشم
این جوان خسته و این اشک باری را ببین
انور نظری

آنکه جیبش خالی از نوت صدی بود سالها
حال درهر جیب او نوت هزاری راببین
رفیقی

حالتِ زردی من و حالِ خواری را ببین
اشک می‌بارد ز چشمم اشکباری را ببین
امین الله ابراهیمی

گردن معشوقه را لمس ارکنم گر یک نفس
بعد بیا با دیدن من سیلی کاری را ببین
انور نظری

هم وطن در هجرت خود پایداری را ببین
از جفا در غربت خود اشکباری را ببین
المهاجر

هم وطن در کشور خود سوگواری را ببین *
در دل باز ماندگان صد زخم کاری را ببین
صدیقه یوسفزی

ای بسا درد است بر جان یتیمان وطن
شیون و فریاد و اه و بیقراری را ببین
شکرمحمد غفورے

آبِ روی خلق برباداست درخاک دگر
آتشِ طعنِ رقیب و بی وقاری راببین
رفیقی

“هم وطن در کشور خود سوگواری را ببین”
درد های خیلی سنگین ،زخم کاری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

عاشقت گشتم بیا و دوست‌داری را ببین
در رهِ عشقت بیا و با وقاری را ببین.
امین الله ابراهیمی

مُلک آتشریز و ما با پایمردی ساکنش
از وطنخواهی به کشور پایداری را ببین
رفیقی

وعده دادم که بمانم تا نفس باقیست من
پای آن وعده نشستم پایداری را ببین
امین الله ابراهیمی

(هموطن در کشور خود سوگواری را ببین )
در کنار پیکر هر جا اشکباری را ببین
عبدالمنان حریر

از فراق اش روز شب نالان پریشان گشته ام
از برای دیدن اش چون سیل جاری را ببین
انور نظری

من که از دوری تماشا می نمودم عشق خود
تا که دیدم یک نگاه آن عشق کاری را ببین
انور نظری

ملت مظلوم ما هردم شود مظلوم تر
مردمان خانه بردوش وفراری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

آسمان خشکید و چشم زندگانی پرنم است
در مسیر اشکباری پایداری را ببین
شریف جمشیدی

آه و فریاد یتیمان شهید آید به گوش
بر خدای مهربان آن عذر و زاری را ببین
صدیقه یوسفزی

پا برهنه طفلکان درکوچه و بازار حیف
هرکجا افراد مظلوم غم گساری را ببین
عبدالمنان حریر

از لطافت های عشق خود سخن گویم شنو
عشق خالص عشق خوب نو جواری را ببین
انور نظری

یادت است گفتی برایم دوست می‌دارم تو را
چهره ام تغییر کرد و شرمساری را ببین
امین الله ابراهیمی

سینه یی من کشور غم های هجران گشته است
چشم های ملت و این اشک جاری را ببین
المهاجر

رحمت ایزد بخشکید از فضا واز زمین
حاصل دادِ اجانب شرم ساری را ببین
عبدالمنان حریر

مطرب و رامشگر و ساز و نوا شد ناپدید
از زبان پیر و برنا سوگواری را ببین
شکرمحمد غفورے

مردم اطمینان کامل داشت بر اشرف غنے
عاقبت کردار باباے فراری را ببین
شکرمحمد غفورے

گفته ی رب الجلیل است مومنبن آگاه شوید
کسب دست مردمان است بی قراری را ببین
عبدالمنان حریر

غرب حالا چیره شد بر زهره و بر مشترے

لیک اینجا از تغافل خر سوارے را ببین
شکرمحمد غفورے

رهبران در عیش وعشرت ملتی دررنج وغم
روز محشر پیش داور شرمساری راببین
علیرضارضایی

گفتی گر خواستِ خدا باشد بیایم پیش تو
دست و پایم لرزه دارد بی‌قراری را ببین
امین الله ابراهیمی

منتظر بودیم بگشایند درب معرفت
وعده های خام واین چشم انتظاری را ببین
شمیلا سرشک

مردگان در تحرک مردمان ماستند
در کویر شرمساری خاکساری را ببین
شریف جمشیدی

ای خدا رحمی نما بر مردم افغان زمین
در بهار زندگی این بی بهاری را ببین
صدیقه یوسفزی

در ب دانشگاه ومکتب بسته شد در این مکان
عاقبت جنگ جهالت ظلم کاری را ببین
عبدالمنان حریر

ناله های مرد و زن را اشک تنهایی گرفت
هموطن این بی کفایت , خویش داری را ببین
المهاجر

خاکِ میهن پر ز خونِ صد جوانِ نازنین
از قضا یک دم بیا این لاله کاری را ببین

معصومه غزل

هم وطن لطفا بیا فصل بهاری را ببین
سیر و گردش کن دیار پر قناری را ببین
صبرالرحمن نوری

پیش دشمن سالها شد دست های ما دراز
در سپاس فوج غارت اشکباری ببین
شریف جمشیدی

بلبلان آواره و خار مغیلان در چمن
قلب های داغدار و،سوگواری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

دشمنانِ نا مسلمان سالها در این وطن
خنجری بر قلبِ ما زد، غم گساری را ببین

معصومه غزل

اهریمن شد صاحب تخت و مسلمان الفرار
حسرتا این حال شوم و ناگوارے را ببین
شکرمحمد غفورے

خم نموده پشت ما را درد و رنج مردمم
درغم شان اشک ریزیم غمگساری را ببین
شمیلا سرشک

راز مطلب را ندانستیم که ما هم‌سو شویم
خیرخواه
آمدی و صد خزانی ما بهاران شد عزیز
وای دشت سبزه زارانِ بهاری را ببین
امین الله ابراهیمی

هر چه شد در کشورم غم بر سر ِ غم شد سوار
هر کجایی این وطن تو بر کناری را ببین
المهاجر

ملتِ آزادگان و بوسه بر پای رقیب؟
هاااای ! مردان خدا! این شرمساری را ببین
شریف جمشیدی

حاصلات کوهدامن است انگور و بهی
خود بیا مهمان.بسویش باغ داری را ببین
صبرالرحمن نوری

آفت جان گشت بر ما دشمن دون سالها
زد به آتش جان ما را انتحاری را ببین
صدیقه یوسفزی

گشته فرزندان مهاجر در دیار دیگران
مادران دردمند و ،انتظاری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

خامه از تحریر غم بشکست و آگه کس نشد
آخراین فرسایش و این استواری ببین!
شریف جمشیدی

عصر تعلیم و تمدن رفت با باد فنا
عصر توپ و راکت و هے! انتحارے را ببین
شکرمحمد غفورے

انجمن های غزل را کرده بر پا سبز منش
در ضمیری شاعران این طبع جاری را ببین
المهاجر

گوشه ای بنشین خموش و لب مکن وا از ادب
مثل من زایر تو هم زرّین نگاری را ببین
سیدعادل شاه زایر

ای وطندار می شود دستان را با هم دهیم؟
بعداز آن ملک قدیم و لاله زاری را ببین
صدیقه یوسفزی

دیده ها موج خرامان اشک‌باری را ببین
در وطن غم‌ها فراوان غم‌گساری را ببین
نسیم مبارز

من نمی‌دانم چرا در ملک این افغان زمین؟
جنگ و وحشت در کنارش خون‌جاری را ببین
نسیم مبارز

گردنِ مظلومی را خنجر زند در هر کجا
ای خدا در خانه اش تو سوگواری را ببین

معصومه غزل

عز خود خواهی تباهی هست در ین ویران سرا
وحدت و یک پارچه گی، امید داری را ببین
عبدالمنان حریر

یار در عیش و طرب بی یاد ما می جوشدآه
سوز این دل را ببین لحظه شماری را ببین
مسعود افشار

این وطن تا کی بمیرد در میان جنگ و غم
آتشی در سینه دارد بیقراری را ببین
نسیم مبارز

می تراود اشک از هر چشم مردم این زمان
در وطن این حاصل ِ غم اشکباری را ببین
المهاجر

قیمت یک نان برابر گشت به خون یک نفر
بین قوم و مذهب و… جنگِ جاری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

از فراقت ای وطن خوابی ندارم تا سحر
در هوایت این صفای غمگساری راببین
هم وطن در کشورم باران غم باریده است
بی قراری های زخمی کهنه کاری را ببین

فریبا نادری

باغبان گشتم در آن گلزار پشتِ باغِ تان
سر برون کن از دَر و تو باغ داری را ببین
امین الله ابراهیمی

اشک چشم مادری از سوز دل آید همی
بی خبر غم مرا شب زنده داری را ببین
مسعود افشار

هی شکوفا هی شکوفا می شوم با بودنت
جان من با بودنت این نوبهاری را ببین

مثل ابر خسته ای ام در بهار زندگی
از دو چشمانم بیا و بی‌قراری را ببین

خنده هایم طعم دلتنگی برایت میدهد
در پسِ این خنده ها چشم انتظاری را ببین

ای تمام هست و بودم ای تمام زندگی
دلبر نامهربانم رسم یاری را ببین

نرگس سادات خراسانی

درد های مشترک داریم وطندار ما و تو
حرف مفت دشمن و گله گذاری را ببین
مسعود افشار

خون ناحق،قتل وغارت کار آسانی شده
رخ به میدان جهالت اسپ کاری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

بلبلان باغ میهن را مهاجر کرده اند
جغد اندر لانه و بیرون قنارے را ببین
شکرمحمد غفورے

ای وطن ,ای کشور خون ,سوگواری تا به چند !
بعد از این تو هم کمی شب زنده داری را ببین
المهاجر

خانه ی وحشت شده افسوس این خاک غریب
ضجه هاے مادران و رنج و خواری را ببین
شکرمحمد غفورے

سالها بر خر سوار چابک سواری می نمود
عیش امروز را ببین موتر سواری را ببین
مسعود افشار

می روی تو از کنارم انتظاری راببین
در فراقت ناله هاو غمگساری راببین
حفیظ الله نیکزاد

سال‌های بی بهاری در میان فصل جنگ
خسته کرده این وطن را بی بهاری را ببین
نسیم مبارز

رفت ساعت تا به ده و خواب بر ما چیره شد
موقع لب بستن و خفت و قرارے را بیین
غفورے

مردم گیتی نگر سر برثریا می زنند
فکر نان است بر سر ما جعل کاری را ببین
شمیلا سرشک

ای غزل در شاعری این واژه کاری را ببین
با غزل در دفتر دل اشکباری را ببین
المهاجر

خواب خوش باشد نصیب جمله یاران ادیب
ای خوشا این وحدت و این پاسداری را ببین
شکرمحمد غفورے

سالها من درپی مهر وفاداری بُدم
بعد ازین حرف جدایی اشکبار ی راببینی
حفیظ الله نیکزاد

اتش دل کی شود خاموش ای هم میهنم
سوز این سینه ی زخمی، خون جاری را ببین
فریبا نادری

گوترش مظلوم حرف از صلح و آرامی زند
بایدن ظالم و مفلوک، و فراری را ببین
خیرخواه

دردوایر بنگری گردیده تفدانی قطار
آبروی رفته وبی بند و باری را ببین
شمیلا سرشک

خون مردم آب باران گشته در وادی ما
زندگی پردرد ما و بردباری را ببین
مسعود افشار

شعر های می‌نویسم من به وصفت ای وطن
گرچه من خامم ولی شعر مزاری را ببین
نسیم مبارز

واژه های سبز گندم زار کشتم در دلم …
این سیاهی شعر درد و طبع جاری را ببین
المهاجر

باغبانم گل بکارم روی خاکِ این چمن
رسمِ یاری را بجا کن گل‌بکاری را ببین
امین الله ابراهیمی

رهبران ما وطن را کرده اند ظلمت سرا
نزد کشور های دیگر شرمساری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

ای خدا بر حال مخلوق مسلمانت نگر
بین فرزند و پدر بی اعتباری را ببین
شکرمحمد غفورے

مکتب و ملا و تعویذ کار ساز ما شدید
چوف و دَم از سوی آن مرد مداری را ببین
مسعود افشار
محتسب در کوچه و بردست دارد دره ا ی
می زند هر یک به نوبت زخمی کاری را بین
غلام محمد راسخ

لاله ی پَر پَر شده در زیر شمشیر ستم
کوله ی سرباز خونین، بی قراری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

دشمنان ناخدا خوردندخون مردمان
زیر دندان و لبش رنگ اناری را ببین
غفورے

شعر های می‌نویسم من به وصفت ای وطن
گرچه من خامم ولی این خامه‌کاری را ببین
نسیم مبارز
می کند ظلم و ستم بر مردم بیچاره ام
ای خدا با نام دینت حیله کاری رابیبین
حفیظ الله نیکزاد

سنگ می بارد ز بالا سخت گشته روزگار
نی لب نان نی معاش این برده باری را ببین
غلام محمد راسخ

شعر خود را جمع سازید چون رفیقی هر زمان
یا بسان( عادلی) ابیات شماری راببین
رفیقی
@سید عنایت الله عادلی

می روم از این دیارم خاک ساری را ببین
گرچه نامعلوم باشد جان نثاری را ببین
زحل ساعی

گرچه ای مادر ندیدی جز غم و اندوه ولی
می‌رود فصل خزانی، نوبهاری را ببین
نسیم مبارز

گر چه سهم من زعشق تو جدائی شد ولی
بررهِ عشقت کنون این جان نثاری رابیبین
حفیظ الله نیکزاد

سنگ می بارد ز بالا سخت باشد این زمین
بی غذا و بی دوا ملت ،قراری را ببین
غلام محمد راسخ

چرس و تریاک و هروئین شد حلالِ روزگار
درب مکتب بسته شد حرام مداری را ببین
مسعود افشار

گرگکان در دَره می‌جویند، پوستِ بره را
خواب است چوپان مَردم گله‌داری را ببین
امین الله ابراهیمی

“کسرنوشت ما بدست سارقان گردنه
هی هی چوپان و این هم رمه داری را ببین‌
مسعود افشار

ای وطن هرگز مشو غم‌گین ز دست این زمان
می‌رسد ایام شادی آب جاری را ببین
نسیم مبارز

دامــنت گلـدار می‌رقــصی به قصدِ دلـبـری
شک ندارم مست مستِ شرم ساری را ببین
#ضیا_اشرفی

شبنم صبح طراوت، ژاله ی افسرده حال
” اشرف ” خونین دل و، صبح بهاری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚

شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

امتحانِ بی عواید ارزشی دارد بگو؟
امتحان ده بعدازان نوت هزاری راببین
احمد شاه رفیقی

عاشقی افتاده در صحرای دشتِ پر بلا
آسِمان آبی و، رنگ‌ صحاری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱ج

بی وجودت زنده گی ام خالی وبیهوده است
از فراقت هرشبی این اشکباری را ببین
شمیلا سرشک

نیست اعمالی درستی تا دعا گردد قبول
نزد خالق بنده گی بی اعتباری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

ما وطن گم کرده بودیم در تمام عمر ما
لحظه لحظه لحظه لحظه بی‌قراری را ببین

نرگس سادات خراسانی

فیض بردم راستے از همسرایے با شما
بین ما این قصه و این رسم یاری را ببین
شکرمحمد غفورے

صد زدنِ زرگری در حرفه‌ی ما شد خراب
پُتک محکم و کمال مرد کاری رادببین
مسعود افشار

جنگ‌ِ کفّار و مسلمان، صحنه ی بیدادِ جنگ
آن شبیخون مثمّن، فتنه کاری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

در دل این غمکده افتاده نای بلبلان
شیون تلخ و پر از سوز قنارے را ببین
شکرمحمد غفورے

ای بهار زندگانی، آه و زاری را ببین
اشک ماتم گریه ی مردِ فراری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

انتظارم برق آید شارژ کنم سلفی خود
از برایت نا جوان شب زنده داری را ببین

#یونس۰صحاح

خنده ی خشکیده بر لب، کودک و طفل یتیم
بالِ زخمی قناری، اشک باری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

وای از دستِ تو انترنت نمی مانی مرا
خاطرم آزرده کردی بردباری را ببین

#یونس۰صحاح

گفت امشب باز ناوقت امدی برگو چرا؟
گر دروغِ گفته باشی سوته کاری را ببین

#یونس۰صحاح

می کنم چون بلبل شوریده هر دم ناله ای
می تپد دل در کنارم بی قراری را ببین

#یونس۰صحاح

رفت از پیشم نگاری آتشین خویم چرا
مانده ام تنها من اینجا شرم ساری را ببین

#یونس۰صحاح

عاشقم در من بیا این پایداری را ببین
سینه ام تالاب خونست زخم کاری راببین

#یونس۰صحاح

امتحان دارم عزیزان سخت می لرزد دلم
استرس دارم من و این بی قراری را ببین
شمیلا سرشک

نرخ روزافزون اشیا شهریان راخسته کرد
بی خبر بودن زنرخ و شهرداری راببین
رفیقی

نیست در میهن ز جور فقر محصول دیگر
جز کچالو و جو و ماش و جوارے را ببین
سکرمحمد غفوری

دشت بی برگ و بَر و، صحرای بی آب و علف
ناله های قُمری و هم سوگواری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

ای بهار زندگانی، آه و زاری را ببین
اشک ماتم گریه ی مردِ فراری را ببین
# دکتر اشرف حیدری 💚
شنبه ساعت ۲۰:۳۰
۱۴۰۲/۷/۱

بزم امشب با لذت گردیده با این شاعران
جفتـکِ بی‌جا نزن اشـــعار جـاری را ببین
#ضیا_اشرفی

اتحاد وهمدلی مارا رهاند از بلا
از نفاق وجهلِ جنگ وکارزاری را ببین
شمیلا سرشک

شد ز اقبال بد ما ملک در گیر فساد
روزگار سخت ما و بردباری ببین‌
مسعود افشار

بیت هارا یک به یک تا صبحدم خواهم شمرد
پای عهد وقولِ بستم پایداری را ببین
سیدعنایت الله عادلی

حق و پول بازنشسته را نداده حاکمان
عاجز آزاری و ظلم وبی وقاری راببین
رفیقی

قلب من بریان گشته از همه جور و ستم
بهر چه اینگونه هستم بیقراری را ببین
زحل ساعی

خسته ام من از دیار غربت اما چاره چیست ؟
با وجودش آه درین جا جان نثاری را ببین
فریبا

درد و رنج در چهره‌ای هم می نهم موج می زند
با همه این دلخوری ها سازگاری را ببین
زحل ساعی

درنبرد زنده گی بازنده دوران منم
ازتو ای پروردگار گله گذاری راببین
شمیلا سرشک

کی شود از چهره ی من موج غم ها ناپدید
با غم این زنده گی تو سازگاری را ببین
فریبا نادری

گرچه داد از عدل و انصاف است در ظاهر و لی
میله ی بند امیر رنجر سواری را ببین
غلام محمد راسخ

آرزو و شوق دیدارت به دل دارم همیش
این چه رازی در تو باشد اشک باری را ببین
زحل ساعی
پایان قسمت اول

اتحاد و اتفاق ماست از روی یقین
یک وجود و یکتن و یک جسم تاری را ببین
انوری فکری

ما که‌ مدیونیم از آب و هوا یت ای وطن
خاک روبت سرمه سازم پاسداری را ببین
غلام محمد راسخ

هموطن در میهنِ خود بیقراری را ببین
روزگار تند و تلخی، حال جاری را ببین

انوری فکری

گوهر ناب است رفیقی در میان انجمن
همچو شمع باشد فروزان زنده داری را ببین
غلام محمد راسخ

مادران در سوگ فرزند بردباری را ببین
قلب میهن درد دارد زخم کاری را ببین

نونهالان وطن را دیده ی تر کرده اند
درب مکتب بسته اند این غمگساری را ببین

باغ میهن را گرفته جای بلبل خیل زاغ
جا بجا گردیده یارب شرمساری
را ببین

پیر و برنای وطن را تا فراری کرده اند
جاگزین شان ندیدم مردکاری را ببین

دست دشمن را نبندی شرمسارت می کنند
حلقه و زنجیر سازید نامداری را بین
هما احد لیان

زن که محکوم زمان باشد همیشه در جهان
صبر دارد در همه حال بردباری را ببین
زحل ساعی

مجلس انس است خوبان هر یکی مست وخراب
باده بر کف ،شور بر سر بی قراری را ببین
غلام محمد راسخ
پایان

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.