تماس: [email protected]
خسته ام
از همه نامهربانی ، بد زبانی خسته ام
خستهام از راه و رسم ِ زندگانی خستهام
عاجز و نالان شدم با این همه نامردمی
خسته از جور و جَفا درد ِ نهانی خستهام
جان به جانان میسپارم با همه ناباوری
از فریب روزگار و بد گمانی خستهام
روزهایی که گذر کردم از این دنیای دون
چون که بیرویا گذشتم آن چنانی خستهام
من که ساز ِ خود زدَم و زندگی ساز ِ خودش
تا به آهنگش رسیدم، چون خزانی خستهام
زندگی را دوره کردم با تمام واژهها
گرچه کوتاه است عمرم از جهانی خستهام
افسانه مهدویان