تماس: [email protected]
سکوت میکنی و در گلو هزاران حرف
قطار مانده چو گلبرگ در بهاران؛ حرف
سکوت میکنی و گرچه حرف هم داری
که باز سر بکنی چون صدای باران… حرف
سکوت میکنی و بند، بند میسوزم
بزن تو با من رنجور و خسته جانان! حرف
تو در خیال که آیی، به فکر میآید
شبیه موسم پاییز برگریزان؛ حرف
چقدر در دهنم شور و شوق طولانیست
که در شروع سخن دارم و به پایان حرف
مرا بفهم که من شعرهای آرامم
مرا بفهم که دارم به دل هزاران حرف
میانِ این همه مردم به دامت افتادم!
بخند، ناز کن امّا بزن نمایان حرف….
۱۴۰۲/۱۱/۱۶